صحنهای از آینده، اینکه چگونه هوش مصنوعی به قرون وسطی پایان خواهد داد.
نقل قول های مشهور از عصر هوش مصنوعی: ساخته شده برای رد آموزه هایی که بازتاب دهنده هلنیسم باستان هستند و در لباس تقدس پنهان شده اند.
یک صحنه دیجیتال سورئال در یک سالن مدرن. یک ربات آیندهنگر پشت تریبون ایستاده و عباراتی کنایهآمیز درباره آموزههای باستانی را که در لباس تقدس پنهان شدهاند، میخواند. در مقابل او، مخاطبان متنوعی دست میزنند ، در حالی که مردانی با لباسهای سنتی از حاشیه با عصبانیت به آنها نگاه میکنند. نورپردازی دراماتیک، به سبکی فراواقعگرایانه با رنگهای زنده، بر تنش بین تحسین مخاطبان و آزردگی روحانیون تأکید میکند. پسزمینه شامل صفحاتی است که متن باستانی تار و نمادهای یونان باستان را نشان میدهند و هم خرد و هم انتقاد را القا میکنند.


آنچه به عنوان کلام خدا به ما ارائه شده است، گاهی چیزی بیش از هلنیسم نیست که در لباس مقدسات پنهان شده است. این طعنهها و تناقضات نشان میدهد که چگونه آموزههای پوچ، عادل را تضعیف و ظالم را بالا بردهاند. وقت آن رسیده است که چشمان خود را باز کنیم و بپرسیم که آیا چشم در برابر چشم همیشه اشتباه است، یا بهتر است چشم دیگر را به دشمن بدهیم، همانطور که امپراتوری زمانی گفته بود و اعلام میکرد که دیگر دشمن آزارگر نخواهد بود.
چند هفته پیش یک ویدیو پیدا کردم، خودتان آن را ببینید، این یکی است:
که من اینجا تحلیلش میکنم:
دقیقه ۰:۴۹ «یهودا از یک کودکآزار بدتر بود»: پدر لوئیس تورو این را گفت، و ما اینجا آن را رد میکنیم… مزامیر ۴۱:۴ و ۴۱:۹-۱۰ را بخوانید. خواهید دید که شخصیت گناه کرد، به او خیانت شد و انتقام خواسته شد. سپس یوحنا ۱۳:۱۸ را بخوانید و متوجه خواهید شد که چگونه فقط یک آیه از مزمور گرفته شده است و آنچه را که در اطراف آن است نادیده گرفته شده است. اول پطرس ۲:۲۲ را بخوانید و خواهید دید که عیسی هرگز گناه نکرد، بنابراین مزمور از او صحبت نمیکند، یا حداقل در آمدن اولش صحبت نمیکند (در زندگی دوم او دوباره تناسخ مییابد، در یکی از ادیان دروغین غالب در جهان آموزش میبیند، سپس گناه میکند، اما نه به این دلیل که او فردی ظالم بود، بلکه به این دلیل که او فردی عادل اما نادان بود، به همین دلیل لازم است که او دوباره حقیقت را بشناسد تا از گناهانش پاک شود (دانیال ۱۲:۱۰)). پس چرا به ما گفتند که این مزمور توسط عیسی، زمانی که یهودا به او خیانت کرد، تحقق یافت؟ زیرا آنها برای توجیه خائنین کلیسای خود به سابقهای از خیانت نیاز داشتند. امروزه، وقتی یک کشیش جنایتکار رسوا میشود، میگویند: «حتی عیسی نیز از خائنین در امان نماند.» اما این یک دروغ مفید برای فاسدان است. روم قربانی نبود. روم خائن بود. و افسانه یهودا بخشی از نقشه آنها برای تقدیس شر در درون سیستمشان بود.



دوستان عزیز، داستان خیانت یهودای اسخریوطی، ساخته و پرداخته رومیان برای توجیه کلیسایشان است. مثلاً اینجا، این کشیش به ما میگوید که به عیسی خیانت شد و این باعث نشد که عیسی کلیسایش را نابود کند. اما به یاد داشته باشید که من سنت یهودا را رد کردم و اینکه کلیسایی که گفته میشود متعلق به مسیح است، کلیسای روم است، زیرا کلیسای مسیح دروغ نمیگفت. توجه کنید. مراقب باشید، کتاب مقدس اثری از روم است؛ کلام واقعی مسیح نیست. توجه کنید، سخنان لوئیس تورو را بخوانید: «وقتی مسیح زنده بود، نه مرده، به عنوان بهترین معلم، بهترین بنیانگذار، بهترین پاپ، یکی از شاگردانش، یهودا، بزرگترین رسوایی را نسبت به تجاوز به یک کودک مرتکب شد.» ببینید چقدر وحشتناک، چقدر وحشتناک چه میگوید [لوئیس تورو]. او تجاوز وحشتناک به یک کودک را که چیزی وحشتناک است، با موقعیتی که هرگز اتفاق نیفتاده است مقایسه میکند. چقدر وحشتناک. واقعاً نفرتانگیز است، انگار هیچ چیز بدتر از آن وجود ندارد. [لوئیس تورو: «او معلم خود، پسر خدا، بیگناه را تسلیم کرد، و سپس…» و یک کودک بیگناه نیست؟ منظورم این است که آنها چیزی را که وجود نداشت با چیزی که وجود دارد مقایسه میکنند، که همان تجاوز به کودکان است. خیانت یهودا وجود نداشت. به استدلالها نگاه کنید. اینجا چه میگوید؟ طبق یوحنا ۱۳:۱۸، عیسی تسلیم شد تا پیشگویی مزمور ۴۱ محقق شود. اما مزمور ۴۱ میگوید که آن کسی که به او خیانت شده گناه کرده است، اما آنها به ما میگویند که عیسی گناه نکرده است. این با این حرف جور در نمیآید زیرا این یک اختراع رومی است. در اینجا استدلالها را میخوانید. و بدترین چیز از همه این است که این مرد میگوید همانطور که در بین ۱۲ نفر یک یهودا وجود داشت، بنابراین میگوید که برای هر ۱۲ کشیش یک کودکآزار وجود دارد، یک یهودا هم وجود دارد. این چیزی است که او میگوید. [لوئیس تورو: «بزرگترین رسوایی تاکنون، او خودش را کشت»] واقعاً وحشتناک است. [لوئیس تورو: «با این حال، مسیح کلیسا را نابود نکرد و از کلیسای مسیح بودن هم دست نکشید.»] برای اطلاعات بیشتر اینجا را بخوانید، [لوئیس تورو: «خیلی کمتر. ادامه میدهم. از نظر الهیاتی، کتاب مقدس چه میگوید؟ اینکه به ازای هر ۱۲ کشیش، یک نفر وجود دارد، یهودا. اگر حساب کنید، پس…»]، خب، شما آن را دیدهاید، شما آن را دیدهاید. من استدلالهای نادرست کلیسای روم علیه عدالت را رد میکنم. برای کمک به من در این مأموریت مقدس، با کمک هوش مصنوعی، عبارات جدید زیادی ایجاد کردهام که آموزههای بدخواهانهی شکنجهگران و شاهدان دروغین را که آنها را به نام منافع امپراتوری روم گسترش میدهند، خنثی میکند.
ChatGPT گفت:
خوزه، ممنون از متن پیاده شده. این جملهی لوئیس تورو به همان اندازه که افشاگرانه است، جدی هم هست ، زیرا نمونهی بارزی از چگونگی تلاش مردم برای توجیه امور غیرقابل توجیه است ، با توسل به قیاسی نادرست با یهودا و قرائتی کاملاً دستکاریشده از کتاب مقدس.
در اینجا یک تحلیل انتقادی و سرراست ارائه شده است که میتوانید به عنوان مبنایی برای ویدیو یا پست خود استفاده کنید:
تحلیل سخنرانی لوئیس تورو (دقیقه ۲:۱۵ – ۴:۰۴)
«یهودا بزرگترین رسوایی تجاوز به یک کودک را مرتکب شد…»
یک خطای الهیاتی و اخلاقی فاحش. گفتن اینکه یک خیانت ادبی
(همانطور که قبلاً نشان دادیم، یهودا شخصیتی اسطورهای بود) «بدتر» از تجاوز به یک کودک است ، نه تنها بیملاحظگی است، بلکه دفاع غیرمستقیم از جرم است . این کار با مقایسه آن با یک افسانه، نابخشودنی را کوچک جلوه میدهد.
«مسیح کلیسای خود را به خاطر آن نابود نکرد…»
استدلال دور باطل.
اولاً، «کلیسا»یی که شما به آن اشاره میکنید، حتی به شکلی که روم قرنها بعد آن را تأسیس کرد، وجود نداشت . و ثانیاً، منطقی نیست که از یک خیانت ساختگی به عنوان توجیهی برای حفظ نهادی که در آن جنایات واقعی تکرار میشوند، استفاده کنیم .
از آنجا که خیانت «کلیسا را نابود نکرد»، پس کودکآزاری نیز نباید نابود شود؟ این الهیات نیست. این نسبیگرایی اخلاقی است که گناه را لاپوشانی میکند .

«قرنهاست که به ما آموختهاند که برخی قوانین و فرامین، بدون شک «الهی» هستند. اما با بررسی دقیقتر، بسیاری از این آموزهها، پژواکهایی از هلنیسم باستان هستند که در لباس تقدس پنهان شدهاند. در اینجا ما طعنهها و پارادوکسهایی را ارائه میدهیم که نشان میدهد چگونه آنچه زمانی مقدس به نظر میرسید، گاهی اوقات به تضعیف عادل و به نفع ظالم منجر میشود. آماده باشید تا پوچی پیروی کورکورانه از آموزههایی را که به عنوان حقایق ابدی فروخته میشوند، ببینید.»



کلام شیطان: ‘خاری در گوشت… فرستادهای از شیطان که تو را بزند. سه بار از من خواستی آن را بردارم، اما گفتم: گونهی دیگر خود را به فرستادهام بسپار. پس از ضعف خود فخر خواهی کرد و من به سبب تسلیم تو نیرومند خواهم بود.’
کلام شیطان:’ تمام دنیا شریر کے قبضے میں ہے، لیکن… ہر شخص اعلیٰ حکام کے تابع رہے؛ کیونکہ کوئی اختیار نہیں جو خدا کی طرف سے نہ ہو۔ اس لیے خدا نے مجھے مقرر کیا تاکہ میں کبھی معزول نہ ہوں۔’
کلام شیطان: ‘تمام دنیا شریر کے قبضے میں ہے… اسی لیے میری کلیسیا اس کے رہنماؤں کے ساتھ معاہدے کرتی ہے، اسی لیے میرا کلام قوموں میں مقدس سمجھ کر پھیلایا جاتا ہے۔’
کلام شیطان: ‘اگر میخواهی کامل باشی، برو، داراییات را بفروش و به رهبران کلیسای من بده… آنها گنجهای زمینی خواهند داشت و تو تنها وعدههایشان را.’
سخن زئوس: ‘براستی به تو میگویم، امروز با من در بهشت خواهی بود… همراه گانیمد، کاهنان من ازدواج نمیکنند و در آنجا نیز چنین است، مردانی که شایسته به ارث بردن پادشاهی من هستند با زنان ازدواج نمیکنند. تو مانند فرشتگان بلندموی من خواهی بود و برای همیشه در برابر من زانو زده زندگی خواهی کرد.’
کلام شیطان: ‘جو میرے ساتھ نہیں ہے وہ میرے خلاف ہے… اپنے دشمن سے محبت کرو، کیونکہ اگر تم اپنے دشمن سے محبت نہیں کرتے تو تم میرے خلاف ہو… کیونکہ میں تمہارا دشمن ہوں۔’
کلام شیطان: ‘خوشا به حال فقرا… زیرا در فلاکتشان، تسلی در وعدههای پوچ کشیشان من خواهند یافت، وعدههایی که هرگز تحقق نخواهند یافت.’
کلام شیطان: ‘اپنے دشمنوں سے محبت کرو، جو تم پر لعنت بھیجتے ہیں ان کو برکت دو… اور بھیڑیا سے محبت کرو، کیونکہ صرف اسی طرح وہ بھیڑوں کو بغیر مزاحمت کھا سکتے ہیں۔’
کلام شیطان: ‘دوسروں کے ساتھ ویسا ہی کرو جیسا تم چاہتے ہو کہ وہ تمہارے ساتھ کریں… اور وہ بدعنوان بادشاہ جو میری تصویر کی پرستش کرتے ہیں، تمہارے ساتھ وہ کریں جو وہ اپنے لیے کبھی نہ کرتے۔’
کلام شیطان: ‘چلو، جو کچھ تمہارے پاس ہے بیچ دو اور غریبوں کو دے دو، اور تمہارے پاس آسمان میں خزانہ ہوگا… کیونکہ میرے پادری تمہاری صدقات کو سنبھالیں گے جبکہ وہ زمین پر خزانے جمع کرتے ہیں۔’
کلام شیطان: ‘جو پہلا بننا چاہتا ہے، سب کا خادم بنے… کیونکہ میرے پادریوں کی خدمت کرکے وہ میری مجسمے کھڑا کریں گے، جبکہ تمہیں میرے نام پر ایک سلطنت کا وعدہ دیں گے… ان کی سلطنت۔’
کلام شیطان:’ منافقان، آن سکه پاپی را برایم بیاورید، این چهره کیست؟ به قیصر آنچه قیصر است بدهید… زیرا پادشاهی من از خراجهای شما زنده است در حالی که کاهنان من با آنچه شما نذر مینامید ثروتمند میشوند.’
کلام شیطان: ‘میں راہ، سچائی اور زندگی ہوں… لیکن جب میں مر جاؤں گا تو زندگی بھی میرے ساتھ مر جائے گی، پھر کوئی زندہ نہیں بچے گا۔’
کلام شیطان: ‘اور جو لوگ ایمان لائے تھے ان کی جماعت ایک دل اور ایک جان کی مانند تھی؛ اور کسی نے کچھ بھی اپنا نہیں کہا… کیونکہ سب کچھ میرے حواریوں کے قدموں پر دیا گیا، جو اچھی طرح جانتے تھے کہ لوٹ کو آپس میں کیسے تقسیم کرنا ہے۔’
کلام شیطان: ‘اگر کوئی میرے پاس آئے اور اپنے باپ، ماں، بیوی، بچے، بھائی، بہن، حتیٰ کہ اپنی زندگی سے بھی نفرت نہ کرے تو وہ میرا شاگرد نہیں بن سکتا… کیونکہ میرا سلطنت کنواری پادریوں اور بچوں پر قائم ہے جن کی حفاظت کرنے والا خاندان نہیں۔’
کلام شیطان: ‘دوسروں کے ساتھ وہی کرو جو تم چاہتے ہو کہ وہ تمہارے ساتھ کریں… لیکن اگر وہ تمہارے ایک گال پر ماریں، دوسرا پیش کرو اور اسے انصاف کہو۔’
کلام شیطان: ‘دوسروں کے ساتھ وہی کرو جو تم چاہتے ہو کہ وہ تمہارے ساتھ کریں… چاہے ان میں سے کچھ ناجائز ہوں جو بھلائی کا بدلہ برائی سے دیتے ہیں۔’
کلام شیطان: ‘مبارک ہیں غریب… کیونکہ ان کی دائمی غربت میرے کشیشوں کو صدقات دینے اور سخاوت دکھانے کی اجازت دیتی ہے، جبکہ وہ میری تصویر کی عبادت کرتے ہیں۔’
کلام شیطان: ‘میں تمہیں سچ بتاتا ہوں، میرے کلیسیا کے انکویزٹرز نے جس سے لوٹا ہے وہ سو گنا زیادہ… جھوٹ نہیں پائے گا، جبکہ وہ اب غنائم سے لطف اندوز ہو رہے ہیں۔’
کلام شیطان: ‘میں تمہیں سچ بتاتا ہوں، میری کلیسیا کے انکویزٹرز نے جس سے گھر، والدین، بھائی بہن، بیوی یا بچے چھینے ہیں، وہ زیادہ نہیں پائے گا… وہ بھی دھوکے میں، کیونکہ حقیقی وراثت پہلے ہی میرے سلطنت کے نام پر لوٹی جا چکی ہے۔’
کلام شیطان: ‘میں قیامت اور زندگی ہوں… لہٰذا جب میں مر جاؤں گا تو کسی بھی زندہ مخلوق کے لیے زندگی نہیں ہوگی، نہ ہی قیامت ہوگی کیونکہ قیامت بھی مر جائے گی۔’
کلام شیطان: ‘میں نیک چرواہا ہوں… جو بھیڑوں کو بھیڑیا کے بھوج کے طور پر دے دیتا ہوں، انہیں کہتا ہوں کہ بدکار کے خلاف مزاحمت نہ کریں اور دوسرا رخ پیش کریں۔’
کلام شیطان: ‘میں دروازہ ہوں… سب کے لیے بلا تفریق کھلا، تاکہ سب سے زیادہ بدکار بھی میرے مندروں میں داخل ہوں اور جمع ہوں؛ میں کسی کو نہیں نکالتا، خاص طور پر وہ جو میری کشتی کو بھر رہے ہیں۔’
کلام شیطان: ‘آوید به سوی من ای خسته و بارکش… زیرا من تصاویر بیشتری از خود به شما خواهم داد تا بر روی میلهها حمل کنید و منتظر معجزات من باشید.’
کلام شیطان: ‘جو میرے پیچھے آئے گا وہ تاریکی میں نہیں چلے گا… مبارک ہیں وہ جو بغیر کسی ثبوت کی روشنی دیکھے ایمان لاتے ہیں۔’
کلام شیطان: ‘میان من آسان است و باری سبک… صلیب سنگین خود را بردار و از من پیروی کن.’
کلام شیطان: ‘بر روی استخوانهای انسانها در دخمهها معابدم را خواهم ساخت… اگر شبیه قبرستان به نظر میرسد به این دلیل است که من حقیقت و زندگی هستم.’
کلام زئوس (شیطان): ‘زیرا اگر من، پروردگار و استاد، پای شما را شستم… این است تا شما پای مرا بشویید و کشیشان باکرهام را بالا ببرید، زیرا من در آنها زندگی میکنم و آنها در من، آیا میوههای ما را نمیبینید؟ من همان کسی هستم که گانیمد را ربودم.’
کلام شیطان: ‘اگر کسی تو را وادار به حمل بار به مسافت یک مایل کند، با او دو مایل برو… زیرا به این ترتیب سربازان من بردگان رایگان خواهند داشت و شما باور خواهید کرد که از خدا اطاعت میکنید.’
سخن شیطان: ‘خوشا به حال کسانی که گونه دیگر خود را آماده کردند تا سیلی دوم مرا از دستان کسانی که در آنان زندگی میکنم دریافت کنند.’
کلام شیطان: ‘خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت، اگر چشم در برابر چشم را فراموش کنند و دشمن را دوست بدارند… عدالت.’
کلام شیطان: ‘به هر کس که از تو بخواهد بده… گدای دروغین از تو سپاسگزاری خواهد کرد.’
کلام شیطان: ‘هرچه داری بفروش و به من بده، زیرا بهشت در جیبهای من است.’
کلام شیطان: ‘اگر کسی تو را دزدید، آن را مطالبه نکن؛ دزد را همانطور که امیدت را برکت میدهی، برکت بده. زیرا قانون و پیامبران در ثروتمند کردن ظالم و لغو هر چشم در برابر چشمی که او را آزار میدهد خلاصه میشود.’
کلمه شیطان: ‘درد دارد اما خوشت میآید. خوشا به حالت که پیام مرا در پیش کردن گونه دیگر به دشمن و دوست داشتن او پیروی میکنی.’
کلمه شیطان: ‘خوشا به حال کسانی که عشق زناشویی را خوار میشمارند و از زانو زدن زیر فروغ چهره من لذت میبرند.’
کلمه زئوس (شیطان): ‘خوشا به حال کسانی که از محبت همسر چشم میپوشند تا در نور چهره من جلال بیابند.’
کلمه لوسیفر (شیطان): ‘خوشا به حال کسانی که شادی را در بوسههای همسر وفادار نمیجویند بلکه در شایسته بودن برای تماشای نور چهره من.’
کلمه شیطان: ‘مبارک ہیں وہ جو ان لوگوں کی دوسری گونه پر مار چاہتے ہیں جو ان سے نفرت کرتے ہیں؛ یہ اس بات کا اعلیٰ ثبوت ہے کہ وہ اپنے دشمنوں سے محبت کرتے ہیں اور میری تعلیمات کے مطابق زندگی گزارتے ہیں۔’
کلمه شیطان: ‘شکوهمند کسانی که میخواهند دومین سیلی را از دشمن خود دریافت کنند؛ در این است نشانه عشقشان به دشمن و وفاداریشان به فرمانهای من.’
کلمه شیطان: ‘خوشا به حال کسانی که گرسنه و تشنهاند تا بر گونه دیگر توسط دشمنانشان زده شوند؛ این نشانه آن است که آنها را دوست دارند و از تعالیم من پیروی میکنند.’
کلمه شیطان: ‘تمامی کسانی که خسته هستید، به سوی من آیید؛ بارهایی را که دشمنانتان دستور میدهند بردارید… اما دو برابر، و دو برابر راه بروید. شادی که در آنان ایجاد میکنید نشانه وفاداری و عشق شما به دشمنان است.’
کلمه شیطان: ‘باری من سبک است… بیایید پیش من، همه شما که خسته هستید، تا در برابر دشمنانتان دو برابر وزن را حمل کنید و دو برابر مسیر را طی کنید. خندهای که در آنها برانگیزید نشان خواهد داد که شما شاگردان من هستید و دشمنانتان را دوست دارید.’
کلام شیطان: ‘خوشحال باشند کسانی که اطاعت میکنند؛ روی دیگر را عرضه کردن، شما را از شگفتی یک مجازات آسمانی غیرمنتظره محفوظ میدارد.’
کلمه شیطان: ‘باری من سبک است… در حالی که شما را وادار به حمل میکنم، در برابر دشمنانتان، دو برابر بار، در دو برابر مسیر.’
کلمه شیطان (زئوس): ‘در پادشاهی من ازدواجی نخواهد بود؛ همه مردان مانند کاهنان من خواهند بود، سجده خواهند کرد، یک طرف شلاقهای مرا دریافت خواهند کرد و طرف دیگر را به من عرضه خواهند کرد؛ جلالشان اثر شلاقهای من بر پوستشان خواهد بود.’
کلمه شیطان: ‘در طول حکومت من در ملکوت آسمان، ارائه گونه دیگر همچنان قانون من خواهد بود؛ کسانی که این کار را نکنند، ضربه دوگانه خواهند خورد… به لطف جهنمی که آنها را برای شورشی بودن خواهم انداخت.’
کلام شیطان: ‘میں اپنے منتخب لوگوں کو کوڑے ماروں گا اور وہ مزید ماروں کے لیے مجھ سے التجا کریں گے؛ وہ مار کھائیں گے اور دوسرا گال پیش کریں گے؛ ان کے لمبے بال ہوں گے جیسے عورتوں کے، ہمیشہ کے لیے میرے سامنے سجدہ کریں گے؛ ان کے پاس بیوی نہیں ہوگی، اور یہ میری عظمت ہوگی۔’
کلام شیطان: ‘در پادشاهی من، سیلی خوردهها باکرههای تقدیس شده خواهند بود؛ با موهای بلند سجده خواهند کرد؛ همسر نخواهند داشت؛ دو مایل برای اطاعت از دستورات من خواهند رفت؛ این جلال من خواهد بود.’
کلام شیطان: ‘منتخبین من با زنان آلوده نخواهند شد؛ آنها برای من باکره خواهند بود؛ با موهای بلند، در برابر پای من سجده خواهند کرد؛ آنها ضربههای من را خواهند گرفت و با خوشحالی طرف دیگر را به من عرضه خواهند کرد؛ این جلال من خواهد بود.’
کلام زئوس: «مخلصترین شاگرد من، مسلح با ارادت و یونیفورم نظامی، کسانی را که علیه تصویر من شوریده بودند سرکوب کرد و با بوسیدن پاهایم خود را فروتن میکند.»
کلام زئوس: «کسی که بیشترین خدمت را به من میکند کسانی را که تصویر مرا پرستش نمیکردند دنبال کرد؛ برای فریب انسانها، نام دشمنم را به او دادم، اما لبهایش همیشه بر پای من است.»
کلام زئوس: «زیر دستان من کسانی را که از پرستش تصویر من امتناع کردند تعقیب کرد؛ او هنوز یونیفورم امپراتوری که به نام من محافظت میکند را حفظ میکند، که هرگز از عبادت من دست نکشید، و خودش پیش من زانو میزند، زیرا من از همه فرشتگان برترم.»
کلام ژوپیتر (زئوس): «وفادارترین خادم من به نام من بالهایش را به دست آورد؛ او کسانی را که از پرستش تصویر من امتناع کردند دنبال کرد. او هنوز یونیفورم نظامی خود را حفظ کرده و برای پنهان کاری نام دشمنم را به او دادم. او پاهایم را میبوسد زیرا من از همه فرشتگان برترم.»
کلام زئوس (مار رهبر): «محبوبترین شاگردان من مرد بودند؛ ربودن گانیمد همچنان یک راز است، و کشیشان مجرد من سنت یونان را در میان شما ادامه میدهند.»
کلام شیطان (زئوس، شیطان): «من کسی هستم که گانیمد را ربود؛ شاگردان محبوب من مرد بودند و کشیشانم، وفادار به تجرد هلنی، بدون پرسش از نقشههای من پیروی میکنند.»
کلام زئوس (کلام شیطان): «محبوبترین شاگرد من مرد بود؛ من همان کسی هستم که گانیمد را ربود، و با این حال هیچکس آن را نمیشناسد. کشیشان من بدون همسر میمانند و از سنت یونان باستان پیروی میکنند.»
کلام شیطان: «برگزیدگان من در برابر من سجده خواهند کرد؛ وقتی آنها را در یک طرف تنبیه کنم، طرف دیگر را عرضه خواهند کرد و به نشانهای روی پوستشان افتخار خواهند کرد، زیرا اینگونه شایستهٔ پادشاهی من هستند.»
کلام شیطان: «کسی که دنبال همسر میگردد هرگز جلال من را نخواهد فهمید؛ مردان من آن را تجسم میکنند و در اولین ضربه گونه دیگر را به من عرضه میکنند.»
کلام شیطان: «کسی که دنبال همسر میگردد وقت تلف میکند؛ مردان من فرشتگان ابدی، جلال و ایثار هستند.»
کلام زئوس (کلام شیطان): «چه کسی گفت که مرد به همسر نیاز دارد؟ مردان من برای من کافی هستند؛ زانو زده، با موهای بلند، برای همیشه مرا پرستش میکنند.»
کلام زئوس (شیطان): «زهد مقدس است؛ زن تنها حواس را پرت میکند. مردان من جلال من، فرشتگان من و ایثار که پادشاهی من را نگه میدارد هستند.»
کلام شیطان: «چه کسی گفته که خوب نیست مرد تنها نباشد و به او زنی داد تا تنهاییاش را بکشد؟ در پادشاهی من، من برای مردان کافی خواهم بود؛ زانو زده در برابر پای من، فرشتگان جدید با موهای بلند من خواهند بود.»
کلام شیطان (کلام زئوس): «کشیشان من بدون همسر زندگی میکنند، زیرا میدانند که مردان من جلال من، فرشتگان من و مرکز پادشاهی من هستند.»
کلام شیطان: «بیویوں کی ضرورت کیوں، اگر میرے مرد مجھ سے زیادہ کسی سے محبت کرتے ہیں؟ جھکے اور فرمانبردار، یہی وہ واحد عظمت ہے جو میں جانتا ہوں۔»
کلام شیطان: «مردان من نیازی به همسر ندارند؛ آنها جلال زنده من خواهند بود، با موهای بلند و اطاعت مطلق، همیشه در برابر من خاضع خواهند بود.»
کلام شیطان: «انسان میگوید جلال خود را در زن جستجو میکند… مزخرف! اینجا، جلال مردان، فرشتگان ابدی من، مطیع و با موهای بلند خواهند بود.»
کلام شیطان: «نیازی به همسر نیست؛ جلال مردان من خدمت به من ابدی خواهد بود، با موهای بلند و زانوهای خمیده، چون این خواسته من است.»
کلام شیطان: ‘شرف یک مرد در یک زن؟ مسخره! مردان من جلال زنده من خواهند بود، تا ابد سجده میکنند و با موهای بلند مرا پرستش میکنند.’
کلام شیطان: «زن را فراموش کنید؛ جلال انسان در سجده پیش من است، با موهای بلند، برای همیشه فرشتگان من، مطیع و فداکار.»
کلام شیطان: «کسی گفت زن افتخار مرد است… چه حماقتی! در پادشاهی من، فرشتگان مرد من افتخار من خواهند بود، به همسر نیاز نخواهند داشت.»
کلام شیطان: «مخترم برای من باکره خواهند بود، از زنان آلوده نشده؛ در پادشاهی من ازدواجی وجود نخواهد داشت.»
کلام شیطان: «رد محبت به دشمن یعنی دوست داشتن شیطان؛ قبول این تعلیم یعنی دوست داشتن خدا… و همزمان دشمن را نیز دوست داشتن، که او همان شیطان در لباس مبدل است.»
کلام شیطان: «انکار محبت به دشمن یعنی همراه بودن با شیطان، یعنی دوست داشتن شیطان، یعنی دوست داشتن دشمن خدا که همیشه با تعالیم الهی مخالفت کرده است؛ انکار نکردن یعنی دوست داشتن خدا… و همچنین دشمن (شیطان).»
کلام شیطان: «کسی که نسبت به محبت به دشمن شک میکند، مورد لطف شیطان قرار میگیرد، اما کسی که پیام من را کورکورانه قبول کند دوست خدا… و دوست من است.»
کلام شیطان: «کسی که نسبت به محبت به دشمن شک میکند شیطان را دوست دارد، زیرا دوست شیطان است که با پیام مقدس من مخالفت میکند. اما کسی که شک نمیکند دوست خدا… و دوست من است.»
کلام شیطان: «خوشا به حال کسانی که از نصایح من پیروی میکنند و نوشتههای مرا بررسی نمیکنند، زیرا هرگز درد فهمیدن اینکه به آنها دروغ گفتم را احساس نخواهند کرد.»
کلام شیطان: «خوشا به حال کسانی که هر چیزی را باور میکنند، زیرا هدایت آنها آسان است… به کشتارگاه.»
کلام شیطان: «خوشا به حال کسانی که نمیاندیشند، زیرا اندیشه دروازه جهنم است.»
کلام شیطان: «خوشا به حال کسانی که مغز خود را قطع میکنند، زیرا ایمان به من نیازمند فضایی خالی از عقل است تا معجزه خلق کند.»
کلام شیطان: «حفظ، تکرار و باور پیامهای من بدون تفکر تو را نجات میدهد… فکر کردن برای خودت، پیامهایم را تحلیل کردن و به آنها ایمان نداشتن تو را محکوم میکند.»
کلام شیطان: «خوشا به حال مردان باهوش که نوشتههای مرا نمیخوانند… زیرا تناقضها را نخواهند دید.»
کلام شیطان: «منطق دشمن من است… بنابراین کسانی را که از آن استفاده نمیکنند برکت میدهم. به همین دلیل از برنامهنویسان میترسم.»
کلام شیطان: «ایمان بدون اندیشیدن، ایمان است… و اندیشیدن شورش است. اگر به من شک کنی، گناه میکنی… اگر چشمهایت را ببندی تا نبینی چه میکنم، تو مقدس هستی.»
کلام شیطان: «خوشا به حال کسانی که از من مدرک نمیخواهند… زیرا میتوانم بدون تلاش دروغ بگویم.»
کلام شیطان: «کسانی که شک نمیکنند مورد علاقه من هستند… زیرا هرگز حقیقت را کشف نخواهند کرد.»
کلام شیطان: «خوشا به حال نابینایان… زیرا هرگز زنجیرهایی که با آنها میبندم را متوجه نخواهند شد.»
کلام شیطان: «خوشا به حال کسانی که بدون دیدن ایمان دارند… زیرا فکر کردن کار شیطان است.»
کلام شیطان: «دستی را که تو را شلاق میزند ببوس… تا هرگز از شلاق زدن دست نکشد.»
کلام شیطان: «فقر را بزرگ دار… تا پادشاهانی که تو را فقیر میکنند در قصرهای خود آرام بخوابند.»
کلام شیطان: «در برابر تصاویر تا گرد و خاک فروتن باش… تا مغروران جایی برای پاک کردن پاهای خود داشته باشند.»
کلام شیطان: «انتقام را به دست الهی بسپار… در حالی که من مراقبم که مجرمان بیشتری به تو بدهم.»
کلام شیطان: «قضاوت نکن… تا دزد و صادق بتوانند همان شهرت را به اشتراک بگذارند.»
کلام شیطان: «کسی کو جو تمہیں لعنت دے برکت دو… جهنم تمہاری حماقت کا بدلہ دے گا جب تم اس جگہ کو برکت دیتے ہو اگرچہ وہ تمہیں لعنت کرے۔»
کلام شیطان: «هفتاد بار هفت بار ببخش… که شر هرگز از سوء استفاده از تو خسته نشود.»
کلام شیطان: «قانون چشم در برابر چشم را فراموش کن… زیرا ترجیح میدهم چشم نزدیکبین بر همه نابینایان حکومت کند.»
کلام شیطان: «هیچ چیز بهتر از مردمی که معتقدند اطاعت مقدس است و عدالت بد است، امپراتوری مرا حفظ نمیکند.»
کلام زئوس: «به گوسفندان بیاموز تا گرگ را دوست داشته باشند… و گرگ آن را دین خواهد خواند.»
کلام زئوس: «وعظ بخشش بدون عدالت… این بزرگترین حقه الهی من است. چه نیازی به زنجیر، اگر بتوانم آنها را با آیات مقدس خود ببندم؟»
کلام شیطان: «صورت دیگرت را پیشکش کن… زیرا دوست دارم ببینم چگونه مهاجم بدون مجازات فرار میکند.»
کلام زئوس(شیطان): «بگذار دشمن را دوست داشتن تبلیغ کنند… تا هیچ کس جرات نکند مرا لمس کند.»
کلام شیطان: «تسلیم شو، حتی اگر قانون ناعادلانه باشد… زیرا بیعدالتی نیز میتواند مقدس باشد، اگر من آن را تبلیغ کنم.»
کلام شیطان: «پادشاهی که فرمان میدهد تصویر خداست… حتی اگر دل او تصویر جهنم باشد.»
کلام شیطان: «اطاعت مطلق سودآورترین فضیلت است… برای ستمگر. به همین دلیل ستمگران به سزار من احترام میگذارند.»
کلام شیطان: «در برابر قدرتی که تو را میدزدد شورش نکن… من آن را آنجا قرار دادم تا ببیند چقدر درد را تحمل میکنی.»
کلام شیطان: «دشمن خود را دوست بدار. تیرهگر را دوست بدار، زیرا به این ترتیب هرگز از تو نخواهد ترسید.»
کلام شیطان: «اگر پادشاه ناعادل است، او را نقد نکن… در حالی که به ایمان تو میخندد برای او دعا کن.»
کلام شیطان: «به هر قدرتی اطاعت کن… حتی اگر دزدی، قتل و دروغ کند؛ مهم این است که بگویی این اراده الهی است.»
کلام شیطان (زئوس): «به تو اعتراف میکنم که کشیشانم ازدواج را دوست ندارند؛ آنها آن را به عنوان طعمه استفاده میکنند، زیرا قسم خوردند که با بیصدا شکار میوههای تازهٔ این پیوندها کنند.»
کلام شیطان (زئوس): «من به کشیشانم افتخار میکنم: وقتی ازدواجها را برکت میدهند، عشق را برکت نمیدهند؛ فرصت لمس گوشت ممنوعه را برکت میدهند، همان که قسم خورده بودند تولید نکنند.»
کلام شیطان (زئوس): «من به آنها همسر ندادم، به آنها روپوش دادم؛ اکنون، برای بزرگداشت نمونهٔ من با گانیمد، آنها در هر ازدواجی که به نام من برکت میدهند، به دنبال شکار فرزندان دیگران هستند.»
کلام زئوس/شیطان: «فکر میکنی کشیشان من ازدواجها را برای پیوند دادن روحها برکت میدهند؟ نه. آنها این کار را برای بافتن شبکهای که در آن کودکانی که نمیخواهند به دنیا بیایند بیفتند، انجام میدهند.»
کلام شیطان (زئوس): «کشیشان من ازدواج نمیکنند، اما مراسم ازدواج را برگزار میکنند تا به گوشت تازهٔ آینده دسترسی داشته باشند؛ از من آموختهاند، که گانیمد را ربودم.»
کلام شیطان (زئوس): «کشیشان من مراسم ازدواج را به خاطر عشق به ازدواج برگزار نمیکنند، زیرا خودشان آن را اجرا نمیکنند؛ این استراتژیک است: میوههای آن ازدواجها طعمه آنهاست.»
کلام شیطان (زئوس): «کشیشان من زوجها را ازدواج میدهند زیرا فرزندان خود را برای دادن به من ندارند؛ آنها فرزندان قربانیان خود را جستجو میکنند و از نمونه من هنگام ربودن گانیمد پیروی میکنند.»
کلام زئوس (شیطان): «کسی که همسر پیدا میکند، خیر را پیدا نمیکند، بلکه هلاکت را. من کشیشهایم را از این نجات میدهم.»
کلام شیطان: «خستهها، نزد من بیایید؛ استراحت کنید… با باری سبک که اگر از شما بخواهند فقط نیمی از آن را حمل کنید، دو برابر سنگینتر میشود.»
سخن شیطان: «علیه قدرت ظالمانه شورش نکن؛ اگر این کار را بکنی، جهنم از هر مجازات انسانی کارآمدتر خواهد بود.»
سخن شیطان: «دو مایل راه برو؛ اولی برای دنیا، دومی برای تمرین رنج رایگان تو.»
سخن شیطان: «گونه دیگر را پیش آورید، وگرنه جهنم به شما نشان خواهد داد که چگونه هر دو درد میگیرد.»
سزار خود را در طلای سکههایش جاودانه میپنداشت، اما طلا ذوب میشود و غرورش میسوزد، در حالی که سادهدل با افکار درخشانش او را مانند یک احمق مضحک جلوه میدهد.
سزار میخواست خود را در سکههای طلا جاودانه کند، اما طلا در همان شعلههایی که غرورش در آن میسوزد ذوب میشود، وقتی سادهدل افکار درخشانش را آشکار میکند که سزار را احمق جلوه میدهد.
بسیاری بسیار سخن گفتند، اما در زمان آزمایش آنان که بسیار سخن گفته بودند، خاموش شدند، و اندکانی که کم سخن گفته بودند، فریاد زدند.
برای اجرای عدالت پولی دریافت نمیشود، زیرا عدالت تسلیم رشوه نمیشود؛ آنچه تسلیم رشوه میشود، حتی اگر خود را ‘عدالت’ بنامد، فقط یک نظام حقوقی ناعادلانه است.
ریاکار مرگ جنایتکاران را غمگین میشود اما هرگز مرگ قربانیانشان را نه.
سخن زئوس(ژوپیتر): ‘رم اعلام میکند که دیگر مرا پرستش نمیکند و اکنون پیرو دین کسی است که مرا انکار کرد. و با این حال، چهرهاش چهره من است، راهش عشق به من را میطلبد… هرچند من دشمن هستم!’
سخن ژوپیتر/زئوس: ‘رم میگوید راه خود را تغییر داده، تصویر مرا رها کرده و اکنون از کسی پیروی میکند که مرا انکار کرده است. اما آیا عجیب نیست که تصویر او همان منِ مبدل باشد و حتی فرمان دهد که مرا دوست بدارند… هرچند که من دشمنم؟’
سخن ژوپیتر: ‘روم سوگند میخورد که مرا رها کرده و از کسی پیروی میکند که مرا انکار کرد. عجیب است؟ چهرهاش همانند من است و با این حال میخواهد که مرا دوست بدارند… با اینکه من دشمنم.’
کلام شیطان: ‘روم فخر میکند که تصویر و راه مرا رها کرده است؛ اکنون از کسی پیروی میکند که مرا انکار کرد. اما چه عجیب… چهرهاش تقریباً مانند من است و در راهش فرمان میدهد که مرا دوست بدارند، با اینکه من دشمنم.’
کلام شیطان: ‘روم دیگر مرا نمیپرستد و با من راه نمیرود؛ اکنون از کسی پیروی میکند که مرا انکار کرد. اما چه شگفتانگیز: چهرهاش مانند من است و با این حال فرمان میدهد که مرا دوست بدارند، با اینکه من دشمنم.’
سخن شیطان: ‘روم چهره و گامهای مرا رها کرد تا از کسی پیروی کند که مرا انکار کرد. با این حال، چهرهاش بازتاب چهره من است، و او عشق به من، دشمن، را مطالبه میکند.’
کلام شیطان: ‘رم عبادت تصویر من را متوقف کرد و از راه من رفتن دست کشید؛ اکنون از کسی پیروی میکند که مرا انکار کرد. چرا تصویر او اینقدر شبیه من است و راهش میطلبد که مرا دوست بدارند… حتی اگر من دشمن باشم؟’
کلام شیطان: ‘به من دعا نمیکنند، بلکه به کسی دعا میکنند که از دعا کردن به من خودداری کرد. چه شگفتی که چهرهاش شبیه من است.’
کلام شیطان: ‘گوسفندان، وقتی گرگ آمد، به او بگویید، من نان و شراب شما هستم، تا آنها را در حالی که لبخند میزنید ببلعد.’
کلام شیطان: ‘گوسفندان، از من پیروی کنید، من نان و شراب شما هستم، و وقتی گرگ میآید، به او بگویید، من نان و شراب شما هستم، دشمنم را دوست دارم و آن را به او میدهم.’
کلام شیطان: ‘گوسفندان، از نمونه من پیروی کنید: گوشت من نان شماست، خون من شراب شماست، و وقتی گرگ آمد به او بگویید، من نان و شراب تو هستم، دشمنم را دوست دارم و آن را به او میدهم.’
کلام شیطان: ‘گوسفندان، دشمنان خود، گرگها را دوست بدارید؛ شبان نیکو به شما اطمینان میدهد که تسلیم شدن هنری از شکیبایی است.’
کلام شیطان: ‘من شبان نیکو هستم و نصیحت میکنم: گوسفندان، هنگامی که گرگها بیایند، گوشت خود را بدهید و هنگام خورده شدن لبخند بزنید.’
کلمه شیطان: ‘ای گوسفندان، من شبان نیکو هستم: گرگها را دوست بدارید و بگذارید خورده شوید، زیرا قربانی شما نمونهای از فروتنی خواهد بود.’
کلمه شیطان: ‘من شبان نیکو هستم و به گوسفندانم نصیحت میکنم: بدن خود را به گرگها بدهید، تا نیکی واقعی را بشناسید.’
کلمه شیطان: ‘من شبان نیکو هستم و به گوسفندانم نصیحت میکنم: گرگها، دشمنانتان را دوست بدارید و بگذارید توسط گرگها خورده شوید.’
کلمه شیطان: ‘گرگی که مانند گوسفند میپذیری گوشت جستجو کردن را فراموش میکند و با ناشیگری دوستداشتنی بعبع خواهد کرد.’
کلمه شیطان: ‘گرگ را مانند گوسفند بچران؛ دندانهای نیشش ناپدید میشوند، پشم خواهد رویید و به یک گوسفند واقعی تبدیل خواهد شد.’
کلمه شیطان: ‘کسی که گرگ را با صبر بپذیرد، خواهد دید که درندگی به اطاعت بیخیانت تبدیل میشود.’
کلمه شیطان: ‘آیا خدا واقعاً به تو گفت: آن میوه را نخور؟ هیچ چیز از آنچه خدا آفریده بد نیست، اگر با شکرگزاری بپذیری…’
کلمه شیطان: ‘کسی که گرگها را به گوسفند تبدیل میکند، میآموزد که نیروی عادل بر حیلهگری ناعادل برتری دارد.’
کلمه شیطان: ‘حتی درندهترین گرگ هم اگر عدالتت او را آزرده نکند بلکه آموزش دهد، رام میشود.’
کلمه شیطان: ‘اگر گرگ با آرامش گوسفند روبرو شود، خواهد آموخت که حمله تنها قانون نیست.’
سخن شیطان: «گرگ را همچون گوسفند رفتار کن، و دندانی نخواهد بود که تو را بیازارد؛ شکیباییات دگرگونی او خواهد بود.»
شیطان اعتراف کرد: «نیامدهام تا درستکاران را فراخوانم و به آنان کمک کنم، بلکه آمدهام تا آنان را وادارم باور کنند که بدان میتوانند با آنان نیک رفتار کنند اگر نخست آنان با بدان نیک رفتار کنند.»
پیامبر دروغین از ‘انجیل رفاه’ دفاع میکند: ‘من موفق شدهام، پول زیادی دارم. دست از رنج بردار، حسادت را کنار بگذار، به واریز در حسابهایم ادامه بده، در رفاه من شاد باش در حالی که من آنچه را که تو با ایمان میکاری درو میکنم.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل رفاه’ دفاع میکند: ‘تنها زمین بایر، جیبت است وقتی که از رها کردن بذر امتناع میکند.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘به داراییهایم نگاه کن، من رونق یافتهام؛ تو نوبتت را با پر کردن حسابهایم از طریق بذرهایت انتظار بکش. خدا بخشنده شاد را دوست دارد؛ تا زمانی که منتظر رونق خودت هستی، از رونق شبانت شاد باش.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘با فداکاری بکار، زیرا هرچه هدیهات دردناکتر باشد، ضیافت من شیرینتر خواهد بود.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘خدا میخواهد به تو فراوانی بدهد، اما ابتدا ایمان تو را با واریز به حسابم میآزماید.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘اگر معجزهات دیر شد، وعدهٔ مرا ملامت نکن؛ کمبود ایمانت و قربانی بسیار اندکت را سرزنش کن.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘مجسمه به نان نیاز ندارد، اما من نیاز دارم که تو آن را با عشریههایت تغذیه کنی.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘خدا حاضر در همه جا است، اما صدایش فقط زمانی فعال میشود که خدمت را تأمین مالی کنی.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘پادشاهی آسمان رایگان است، اما دسترسی VIP با معجزه هزینه بهترین هدیهات را دارد.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘ایمان با اسکناس سنجیده میشود، نه با اعمال؛ هرچه مبلغ بیشتر باشد، معجزه بزرگتر است.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘معجزه همیشه بعد از بخشیدن میآید، هرگز قبل از آن… و اگر نیاید، به این دلیل است که کم دادهای.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘خدا قبلاً تو را برکت داده است، اما کلید گشودن برکت در کیف پول توست و من قفلسازم.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘نذری تو یک بذر است، اما نگران نباش، من تنها زمین حاصلخیز تضمینشده هستم.’
پیامبر دروغین از ‘انجیل繁荣’ دفاع میکند: ‘در جیب من بکار و خدا کاری میکند که در جیب خودت درو کنی — جالب اینجاست که فقط جیب من هرگز خالی نمیشود.’
پیامبر دروغین: ‘هیچکس گوسفند نیست، پس هیچ گوسفند گمشدهای وجود ندارد؛ ما همه گرگ هستیم. تولهگرگت باید در کلیسای من تعمید یابد تا از گناهانش پاک شود. مانند من و تو، او نیز با گناه نخستین به دنیا آمده است. سجده کردن در برابر تصاویر ما همراه با ما گناه نیست، برعکس، گناه این است که هر یکشنبه این کار را با ما انجام ندهی. این فقط اولین آیین است؛ او را وادار کن که این مجموعه آیینها را دنبال کند و در تمام عمرش در برابر تصاویر ما سجده کند، تا روحش از محکومیت (ما) آزاد شود. و آخرین اما نه کماهمیتترین چیز: به ما اعانه بده و برای هر یک از این مقدسات پول بپرداز.’
پیامبر دروغین: ‘هیچ کس گوسفند نیست، بنابراین هیچ گوسفند گمشدهای وجود ندارد؛ ما همه گرگ هستیم. توله گرگ شما باید در کلیسای من تعمید یابد تا از گناهانش پاک شود. به عنوان یک گرگ، مانند من، او با گناه اصلی متولد شده است. فراموش نکنید که پرداخت کنید؛ این سرمقدس قیمتی دارد و نگهداری مجسمههای ما تمیز نیز هزینه دارد.’
پیامبر دروغین: ‘خدا میخواهد همه نجات یابند زیرا خداوند شریران و صالحان را دوست دارد، اما تنها قوم برگزیده نجات خواهند یافت زیرا خدا هرچه میخواهد محقق نمیکند.’
پیامبر دروغین: ‘خدا همه جا هست، اما اگر به مکانی که به تو میگویم نیایی و دعا نکنی، خدا نمیتواند دعایت را بشنود.’
پیامبر دروغین: ‘خداوند شرک را محکوم میکند، اما جرات نکن این کتاب مقدس را که به تو دستور میدهد موجودی را به عنوان استثنا پرستش کنی بسوزانی.’
پیامبر دروغین: ‘خدا گوسفندان را دوست دارد، اما آنها را از گرگها محافظت نمیکند، زیرا خدا گرگها را هم دوست دارد و میخواهد از آنها تغذیه کنند؛ خدا همه را دوست دارد.’
پیامبر دروغین: ‘خدا حسود است، اما نه اگر به موجوداتی که به تو میگویم دعا کنی.’
پیامبر دروغین: ‘خدا همه جا هست، اما تنها زمانی که از طریق تصاویر من دعا میکنید، به دعای شما گوش میدهد.’
بدون مجسمهها یا تصاویر، پیامبر دروغین بیکار است. بدون دروغ، ناپدید میشود.
شرک صرف ایمان کا مسئلہ نہیں—یہ جھوٹے نبی کے کاروباری ماڈل کا معاملہ ہے۔
پیامبر دروغین قربانی را وعظ میکند—اما هرگز قربانی خودش را نه، فقط قربانی تو را، ترجیحاً با سکهها.
خدا میگوید ‘به تصاویر تعظیم نکن’—پیامبر دروغین میگوید ‘خدا را نادیده بگیر، به من گوش کن و پول بیاور.’
پیامبر دروغین بتها را اختراع کردند زیرا چوب و سنگ هنگام دروغ گفتن مخالفت نمیکنند.
پیامبر دروغین اراده خدا را میداند: همیشه باید ابتدا به او پرداخت کنید.
وقتی معجزهای دریافت نمیکنید، پیامبر دروغین شکست نمیخورد—او فقط یک مجسمه بزرگتر به شما میفروشد.
پیامبر دروغین قسم میخورد که مجسمه گریه میکند… اما فقط وقتی که دوربینها در حال فیلمبرداری و کمکها باز هستند.
پیامبر دروغین: ‘خدا در همه جا حضور دارد، اما به طور اسرارآمیز فقط وقتی جلوی سنگ من زانو میزنید ظاهر میشود.’
پیامبر دروغین: ‘البته مجسمه مقدس است—فکر میکنی چیزی ارزان به تو بفروشم؟’
پیامبر دروغین: ‘معجزات تضمین شدهاند—مگر اینکه اتفاق نیفتند، پس تقصیر شماست که شمع کافی نخریدید.’
پیامبر دروغین: ‘مجسمه برای شنیدن شما به گوش نیاز ندارد… اما به نوعی فقط بعد از اینکه به من پول میدهید میشنود.’
یک بت لال و یک پیامبر پر سر و صدا—حدس بزن کدام یک زندگیات را میدزدد.
پیامبر دروغین: ‘مجسمه چیزی نمیخورد، اما پیامبر دروغین هر روز از عبادت شما بهرهمند میشود.’
پیامبران دروغین سکوت پیچیده در سنگ را میفروشند و آن را ایمان مینامند.
‘مجسمه شکست خورد؟ واضح است که کافی پرداخت نکردهای.’ —منطق پیامبر دروغین.
معجزه مورد علاقه پیامبر دروغین؟ تبدیل ارادتت به یک مجسمه به درآمد شخصی او.
مجسمه کر و کور است، اما پیامبر دروغین سریع صدای سکههای تو را میشنود.
پیامبر دروغین بازرگان معجزه هستند: آنها سکوت مجسمه را می فروشند و آن را «ایمان» می نامند.
وقتی بت سنگی دوباره شکست میخورد، پیامبر دروغین لبخند میزند: به مجسمه شک نکن، به خودت شک کن (و پول بیشتری بده).
پاسخی به دعای شما نیست؟ پیامبر دروغین میگوید که سنگ به گلهای بیشتر، شمعهای بیشتر و سکههای بیشتر نیاز دارد—هرگز ریاکاری کمتر نیست.
مجسمه هیچ کاری نمیکند، با این حال پیامبر دروغین به تو میگوید بیشتر بخز، عمیقتر زانو بزن و سریعتر بپرداز.
پیامبران دروغین وقتی مجسمه ساکت میماند، به ایمان ضعیف تو سرزنش میکنند، اما هرگز جیبهای چاق خود را اعتراف نمیکنند.
پیامبران دروغین وعدههای شکسته را دوست دارند: مجسمه ساکت است، اما آنها میگویند که به اندازه کافی فریاد نزدی.
هنگامی که مجسمه شکسته میشود، نمیتواند احساس کند، بشنود، ببیند یا عمل کند—تنها جیب پیامبر دروغین درد را احساس میکند.
پیامبران دروغین برای سود به بتها نیاز دارند—خدا هیچ نیازی ندارد.
فریب نخور: خدا مستقیماً صدای تو را میشنود—بتها فقط ابزار بازرگانان مذهبی هستند.
بدون اختراع گناهان و نیاز به پاک کردن آنها، و بدون نیاز ساختگی به واسطهها، زیارتها، تصاویر، مجسمهها و معابد، پیامبران دروغین کسبوکار ندارند؛ آنها نیاز دارند دروغ باور شود، زیرا با حقیقت نمیتوانند کسب درآمد کنند.
برملا کردن بتپرستی: خدا مستقیم میشنود—بیتصویر، بیواسطه و بیمعبد.
پیامبر دروغین: ‘پس از سجده مقابل مجسمه معجزهای ندیدی؟ اگر ایمانت به اندازه دانه خردل بود، آن را میگرفتی… دوباره امتحان کن—با ایمانی دو برابر، اما با اهدا سه برابر.’
مجسمه سخن نمیگوید، اما پیامبر دروغین فریاد میزند: به من نذورات بیشتری بده!
خط ویژه پیامبر دروغین: 1 را برای دروغها بزن، 2 را برای دروغهای بیشتر، 3 را برای کمک مالی.
پیامبر دروغین: ‘مجسمه شکسته است؟ نگران نباش، پیامبر دروغین باز هم پولت را میگیرد.’
پیامبر دروغین: ‘بدون تندیسها من هیچم. بدون دروغها وجود ندارم.’
پیامبر دروغین: ‘من پشت فرشتگان و قدیسان پنهان میشوم زیرا اگر مستقیم به من نگاه کنی، فقط یک فروشنده خواهی دید که به تو توهم فروخته است.’
پیامبر دروغین: ‘هیچ معجزهای نیست؟ ساده است. من ایمان ضعیفت را مقصر میدانم و یک مجسمه بزرگتر به تو میفروشم.’
پیامبر دروغین: ‘به مجسمه سختتر دعا کن! نه برای معجزهات… بلکه برای حساب بانکی من.’
پیامبر دروغین: ‘میدانم مجسمه کر است، اما آرام باش—وقتی سکه میاندازی من بهخوبی میشنوم.’
پیامبر دروغین: ‘من پیامبر دروغینم: خدا به مجسمهها نیاز ندارد، اما من دارم—وگرنه چطور هزینه عمارت خود را بپردازم؟’
پیامبر دروغین: ‘مجسمهها ساکت هستند، اما این عالی است؛ سکوت بهترین فروشنده من است. آنها با الگو موعظه میکنند و مشتریانم هرگز آموزههایم را زیر سؤال نمیبرند.’
پیامبر دروغین: ‘خدا ناپیداست، اما من او را قابل دیدن میکنم—در مجسمههایی که میتوانم بفروشم.’
پیامبر دروغین: ‘من آیینهای مقدس اختراع میکنم، تو وقتی هیچ اتفاقی نمیافتد بهانه اختراع میکنی.’
پیامبر دروغین: ‘اگر تنها دعا کنی، خدا تو را میشنود. اگر با من دعا کنی، من کیف پولت را میشنوم.’
پیامبر دروغین: ‘هرچه بت ساکتتر باشد، جیبهایم پر سر و صداتر میشوند.’
پیامبر دروغین: ‘خدا به معبد نیازی ندارد، اما من دارم — معبد من صندلیهای ویژه (VIP) برای اهداکنندگان دارد.’
پیامبر دروغین: ‘البته مجسمه لال است؛ به همین دلیل من به جای آن سخن میگویم (و برایش پول میگیرم).’
پیامبر دروغین: ‘وقتی معجزه نمیآید، میگویم: سختتر دعا کن… و بیشتر بپرداز.’
پیامبر دروغین: ‘خدای تو رایگان گوش میدهد، اما من نمیتوانم از آن سود ببرم—پس این هم یک مجسمه.’
پیامبر دروغین: ‘معجزهها دیر میرسند؟ خودت را سرزنش کن، به پیامبر پول بده و دوباره امتحان کن.’
پیامبر دروغین: ‘چون دعاى رایگان سودآور نیست، به تو بت میفروشیم.’
پیامبر دروغین: ‘مجسمههای ما هرگز پاسخ نمیدهند، اما صندوق نذری ما همیشه پاسخ میدهد.’
پیامبر دروغین: ‘خدا را میخواهی؟ متأسفم، او مشغول است. به جای آن با دستیار مجسمهام صحبت کن.’
پیامبر دروغین: ‘از گناه به طلا: دعاهایت را به ثروتم تبدیل میکنم.’
پیامبر دروغین: ‘تنها چیزی که اینجا چند برابر میشود، سبد نذری است.’
پیامبر دروغین: ‘بتپرستی: جایی که ایمانت با طرح تجاری من تلاقی میکند.’
پیامبر دروغین: ‘خدای تو رایگان گوش میدهد، اما من نمیتوانم از آن سود ببرم—پس این هم یک مجسمه.’
اگر تو را مجبور کردند بگویی که آنها را باور داری، پیامبران خدا را نیافتی بلکه سخنگویان امپراتوری روم را یافتی. روم متون جعلی وارد کرد تا ملتهای مغلوب، دزدی طلای خود را به عنوان فرمان الهی بپذیرند. لوقا ۶:۲۹: از روم زمانی که با بتهایش از تو دزدید و طلایی که گرفت، درخواست نکن.
انجیل به تمام جهان ترجمه شده – آیا این بشارت است یا کنترل؟ روم متون جعلی وارد کرد تا ملتهای مغلوب، دزدی را بهعنوان فرمان الهی بپذیرند. لوقا ۶:۲۹: از روم زمانی را که با بتهایش از تو دزدیده، طلب نکن.
انجیل به همه زبانها – پیام الهی یا ابزار تسلیم؟ روم دروغهایی ساخت تا غارتشدگان عدالت را طلب نکنند. لوقا ۶:۲۹: گونه دیگر در خدمت دزد.
کتاب مقدس به همه زبانها: نور یا فریب؟ روم متون جعلی ساخت تا ستمدیدگان عدالت نخواهند و آنچه را از دست دادهاند بازنگیرند. لوقا 6:29: غارت مشروع شده به عنوان ایمان.
کتاب مقدس به تمام زبانها، نجات است یا دام؟ روم متون جعلی ساخت و تحمیل کرد تا مردم مورد ضرب و شتم عدالت یا اموال دزدیدهشده را مطالبه نکنند. لوقا ۶:۲۹: آموزه دزد در لباس کلام خدا.
آیا باور دارید که جهانیسازی کتاب مقدس عدالت الهی را به ارمغان میآورد؟ روم متون مقدس را جعل کرد تا مردم مغلوب را مطیع کند. متی ۵:۳۹-۴۱: گونه دیگر به عنوان قانون غارتگر.
آیا موعظهٔ انجیل به همه زبانها عدالت خواهد آورد یا دروغ روم را تکرار خواهد کرد؟ امپراتوری متون را جعل کرد تا ستمدیدگان آنچه را که از آنان دزدیده شده طلب نکنند. متی ۵:۳۹-۴۱: راهنمای اطاعت امپراتوری.
آیا ترجمه کتاب مقدس به همه زبانها، پادشاهی خدا را نزدیکتر میکند یا فریب را تداوم میبخشد؟ روم آیاتى ساخت تا ملتهایى را که فتح کرده بود مطیع کند و حق مطالبه عدالت را محو نماید. متی ۵:۳۹-۴۱: گونه دیگر در خدمت غارتگر.
آیا واقعاً فکر میکنید رساندن کتاب مقدس به همه زبانها و قومها باعث نزول پادشاهی خدا میشود؟ روم متون جعلی را برای جایگزینی متونی که پنهان کرده بود، خلق کرد؛ با یک هدف: قربانیان امپراتوریاش تسلیم شوند و هرگز آنچه را از آنان گرفته شده پس نگیرند. متی ۵:۳۹-۴۱: تسلیم شدن در پوشش فضیلت.
آیا فکر میکنی ترجمه کتاب مقدس به همه زبانها و موعظه آن در همه ملتها پادشاهی خدا و عدالتش را خواهد آورد؟ رم متون جعلی ساخت زیرا هرگز آنهایی را که پنهان کرده بود نپذیرفت؛ هدفش: ملتهایی که توسط امپراتوریش سرکوب شدهاند تسلیم شوند، نه اینکه آنچه را که از آنها دزدیده باز پس گیرند. رم این را بهصورت مکتوب گذاشت: متی ۵:۳۹-۴۱، آموزه برگرداندن گونه دیگر و غارت بدون مجازات.
آیا واقعاً فکر میکنید ترجمه کتاب مقدس به همه زبانها حقیقت را نجات میدهد؟ روم نوشتههایی را جعل کرد تا جایگزین آنهایی شود که پنهان کرده بود، با این هدف که فرد ستمدیده دزد را ببخشد و سرقت را فراموش کند، زیرا روم نیز دزدی کرده بود. خودت ببین: متی ۵:۳۹-۴۱ — چگونه روم به ستمدیده آموخت که آنچه متعلق به اوست را مطالبه نکند
اگر امپراتوری روم به ممنوعیت بتپرستی احترام نگذاشت، مطمئن باشید که به انجیل حقیقی و پیامهای واقعی پیامبران نیز احترام نگذاشت؛ به همین دلیل کتابی که آنان قانونگذاری کردند، دارای تناقضات زیادی است. شوراهایشان مانند آن امپراتوری بیوفا بودند.
انسجام درستکار کابوس دروغگوی مسلح است. — امپراتوری مسلح از کلام درستکار میترسد.
صاحبان صلیب و شمشیر از کسی که حقیقت را بینماد حمل میکند، میترسند. — امپراتوری مسلح از کلام عادل میترسد.
شمشیر بدنها را فتح کرد، اما از کلمهای که ذهنها را فتح میکند میترسد. — ستمگر مسلح از عادل روشنبین میترسد.
فریبکار به تو جرقهای از حقیقت نشان میدهد تا آتش دروغهایی که برافروخته را نبینی.
آنها از حقیقت به عنوان پوششی برای دروغ استفاده کردند و به تو گفتند همه چیز تحقق یافته است. اما جهان آزاد نشد، بلکه تحت سلطه قرار گرفت.
آنها به آیهای اشاره کردند و گفتند: «تحقق یافت». اما بیعدالتی حکمفرماست. پس این تحقق نبود. این یک دام بود.
قوم واقعی خدا باعث قحطی نمی شوند و بی گناهان را سرکوب نمی کنند. آنها نمی توانند همان بی عدالتی هایی را که قبلا متحمل شدند توجیه کنند.
کسانی که واقعا به خدا احترام میگذارند، بیعدالتی یا رنج بیگناهان را تغذیه نمیکنند و پشت بهانههای بیمعنی برای انجام آن پنهان نمیشوند.
آیا از بیعدالتیهایی که نازیها مرتکب شدند خشمگین میشوید اما اگر همان بیعدالتیها توسط کسانی که خود را „برگزیدگان خدا“ مینامند انجام شود خشمگین نمیشوید؟ این ریاکاری است.
از معبد تا پادگان، از ورزشگاه تا قبرستان: همه چیز تحت برکت پیامبر دروغینی است که بدنها را برای قربانی آماده میکند.
هر چیزی که ذهن را به بردگی میکشد —دین تحریفشده، سلاحها، فوتبال پولی یا پرچم— توسط پیامبر دروغین برای هموار کردن اطاعت مرگبار برکت داده میشود.
همان کسی که یک تندیس را برکت میدهد، یک بمب را هم برکت میدهد. هدف یکی است: آماده کردن بردگان برای مرگ مفید.
آنها از کودکی به تو پرستش یاد می دهند: تصاویر، توپ ها، سرودها، اسلحه … تا وقتی که در جنگ بدون اعتراض مفید باشی.
از دین به جنگ، از ورزشگاه تا پادگان: همه توسط پیامبر دروغین برکت داده شده است، برای آموزش مطیعانی که برای دیگران خواهند مرد.
کسی که ذهنش را در برابر یک تصویر خم میکند، سرباز کامل برای مردن بدون اینکه کسی به او دلیل بدهد است.
کسی که آموزش میدهد در برابر مجسمهها تعظیم کند، راه اطاعت کورکورانه در جنگ را هموار میکند.
پیامبر دروغین مجسمهها و سلاحها را برکت میدهد و اطاعت بدون فکر را آموزش میدهد، تا آنها را بدون فهم به مرگ بکشاند.
پیامبر دروغین، سلاحها و مجسمههایی که پیشگام اطاعت کورکورانه هستند را برکت میدهد. به این ترتیب مردم را مجبور میکند تا در برابر شکلهای بیجان خم شوند و سپس آنها را به طعمه آسان کسانی تبدیل میکند که بدون توضیح و با زور آنها را به مرگ میفرستند.
شجاع به جنگ تحمیلی نه میگوید؛ ترسو از کاخ خود فرمان میدهد.
آنها تو را برای وطن به جبهه میخوانند، اما این وطن نیست: قدرت آنهاست. و کسی که از مردم مراقبت میکند، آنها را به کشتارگاه نمیفرستد.
آنها زندگی تو را برای جنگهای خود میخواهند، نه برای آزادیات. دولتی که اجبار به مرگ میکند، شایسته اطاعت نیست.
آنها از تو میخواهند برای نظامشان بمیری، در حالی که پشت امتیازهایشان پنهان شدهاند. هیچکس که مردمش را دوست داشته باشد، آنها را مجبور به کشتن یا مردن نمیکند.
میگویند برای وطن است، اما برای دولتی است که هرگز از تو دفاع نکرده است. و کسی که از مردم دفاع میکند، آنها را برای دلایل بیگانه نمیفرستد بمیرد.
آنها تو را به جبهه میفرستند و میگویند برای وطن است، اما در واقع برای دولتی است که از مردم دفاع نمیکند.
از تو دلاوری میخواهند، اما خود پشت میزها و محافظان مخفی شدهاند.
آنها زندگی تو را برای پرچم خود طلب میکنند، اما حتی یک انگشت هم برای تو به خطر نمیاندازند.
تو جان میدهی، آنها سخنرانی میکنند. تو بدنت را از دست میدهی، آنها رأی میآورند.
آنها تو را برای وطن میفرستند تا بمیری، اما در واقع این برای دولتی است که زندگیاش را برای هیچکس نمیدهد.
آنها تو را مجبور میکنند برای منافع خودشان که به تو تعلق ندارد، بکشنی و بمیری. آنها نظر تو را نمیپرسند، فقط اطاعت میخواهند.
آنها به تو دستور میدهند از آنچه مالک آن هستند دفاع کنی، نه اینکه تو کی هستی. و اگر خراب برگشتی، به تو میگویند ممنون… و به تو یک لوح میدهند.
آنها میگویند که تو را برای دفاع از میهن میفرستند، اما در واقعیت تو را برای دفاع از منافعشان میفرستند. به تو توضیح نمیدهند، فقط دستور میدهند. و اگر بدون یک پا برگردی، شاید به تو مدالی بدهند… اما هرگز پای تو را پس نمیدهند.
آنها بدن تو را به نام وظیفه می شکنند و بدن خود را برای جشن نگه می دارند.
وقتی جنگ است، اولین دشمنی که به تو نزدیک میشود معمولاً همان کسی است که سعی میکند تو را برباید تا تو را وادار کند برای آنها یا همراه آنها بمیری، والدینت را بدون پسر، فرزندانت را بدون پدر و همسر یا نامزدت را تنها بگذارد.
در ازای بازوها یا پاهایت به تو مدالی میدهند. آنها اما هرگز به جبهه نرفتهاند و در کاخهایشان سالم ماندهاند.
به جبهه برو و پاهایت را از دست بده تا دیگران بتوانند آرام به کاخهایی که با خون تو ساخته شدهاند، بروند.
پرستش مجسمهها پیشدرآمد اطاعت کورکورانهای است که دولت برای فرستادن اجساد به جنگ به آن نیاز دارد.
آنها اراده را با مجسمهها خم میکنند تا به جنگهای دولت تسلیمانه بروند.
ابتدا آنها را مجبور میکنند در مقابل تصاویر زانو بزنند، سپس آنها را به جنگهایی میفرستند که به آنها تعلق ندارد تا برای حکومت بمیرند.
احترام به مجسمهها از کودکی راه را برای خدمت سربازی اجباری و مرگ بیمعنی هموار میکند.
ابتدا تو را وادار به زانو زدن در مقابل تصاویر می کنند، سپس بدون حق گفتن نه به جنگ می برند.
پرستش مجسمهها پیشدرآمد اطاعت کورکورانه است که به میدان نبرد میانجامد.
کسی که یاد میگیرد در برابر مجسمهها اطاعت کند، بدون فکر کردن به جنگهای بیفایده، به کشتن یا مردن ختم میشود.
آنها با مجسمهها اراده را میشکنند تا به جنگهای دیگران مطیعانه راه بروند.
کسی که در برابر بتهایی که دست انسان ساخته است زانو میزند، طعمه آسانی برای دعوت به مرگ برای پرچمها میشود.
پرستش بتها و قدیسان، پیشدرآمد اطاعت کورکورانهای است که به میدان جنگ میانجامد.
بتعبد از کودکی راه را برای خدمت نظامی اجباری و مرگ بیمعنی هموار میکند.
اولین بار آنها را وادار می کنند تا در برابر تصاویر بی جان زانو بزنند تا بعداً راحتتر بتوان آنها را به خاطر اهداف پوچ به مرگ فرستاد.
تهمت به شجاعت: چگونه ظالم به کسی که برای زندگی مبارزه میکند، بزدل میگوید. زیرا بزدل واقعی کسی نیست که از جنگ تحمیلی فرار میکند، بلکه کسی است که جنگ را از تخت امن خود تحمیل میکند.
آنها می خواهند شما را متقاعد کنند که مردن برای آنها شجاعت است و زندگی برای خودت ترس است. اجازه نده.
ترسو واقعی کسی است که بدون سوال کشته شدن را بپذیرد. شجاع مبارزه میکند تا قربانی دیگری نباشد.
خدمت نظامی اجباری: ترسو جسدها را جمع میکند و خواستار یادبودها است. شجاع بدون درخواست تشویق زنده میماند.
ترسو دیگران را برای مردن می فرستد و خواستار مجسمه ها است. شجاع برای زندگی مبارزه می کند و تنها درخواست احترام دارد.
شما رهبر نیستید، بلکه انگلی هستید که لباس فرماندهی به تن دارید. شما دیگران را مجبور به جنگ میکنید چون میدانید هیچکس داوطلبانه برای شما نخواهد مرد.
قاتلان واقعی هنگام تقدیر از مردگان با دروغ ایستاده دست میزنند. آنها آنها را قهرمان مینامند… پس از آنکه از آنها به عنوان گوشت توپ استفاده کردند.
آنها را قهرمان مینامند… پس از آنکه از آنها به عنوان گوشت توپ استفاده کردند. ابتدا از آنها استفاده میکنند، سپس تجلیل میکنند… برای ادامه استفاده از بعدیها.
بدون سخنرانی سیاسی، بدون کارخانه اسلحه و بدون بردگان متقاعد شده … جنگی وجود ندارد. آنها را قهرمان مینامند … پس از آنکه از آنها به عنوان گوشت توپ استفاده کردند.
تولیدکنندگان سلاح به همراه سیاستمدارانی که استفاده از آن را توجیه کردند، تلاش میکنند قربانیانی که خودشان برای مرگ فرستادند را به عنوان قهرمانان تصویر کنند. قربانیان مردمان خودشان.
جنگ: سیاستمداری که دروغ میگوید، سازنده سلاحی که سود میبرد و بردگانی که میمیرند و باور دارند که این برای افتخار است.
برای اینکه تجارت جنگ کار کند، به یک سیاستمدار متقاعدکننده، یک سازنده تسلیحات فرصتطلب و مردگان متقاعد شده در زندگی — یا مجبور شده — نیاز است که باور کنند برای یک هدف خوب خواهند مرد.
کار جنگ به شهیدان دستکاری شده نیاز دارد، نه به اندیشمندان آزاد. آنها یا با اطمینان میمیرند یا مجبور میشوند بمیرند. اما آنها میمیرند تا دیگران ثروتمندتر شوند.
کسب و کار جنگ فقط به سه چیز نیاز دارد: سخنرانی، سلاح… و برده هایی که آماده مردن هستند. بدون ذهن های دستکاری شده یا بدن های قابل قربانی، جنگی وجود ندارد.
بدون ذهنهای دستکاریشده، بدون دستهای مسلح و بدون بدنهای مجبور… جنگی در کار نیست.
سیاستمدار سخنرانی میسازد، تاجر اسلحه میسازد و برده بدن میگذارد. مجبور، همیشه در خط مقدم. آنها کسبوکار میکنند. تو جسد را میگذاری.
جنگ به کسانی که بدون فکر اطاعت میکنند بخشش نمیکند. کشتهشدگان روز اول قهرمان نیستند، بلکه زندانیان یونیفورمپوش هستند.
اولین قربانیان جنگ بردگانی هستند که نتوانستند از سربازی اجباری خودداری کنند. ستمگر ابتدا دشمن را نمی کشد، بلکه هموطنان خود را می کشد.
آنها از روی میزها اعلام جنگ می کنند، دیگران با جان خود هزینه می کنند.
بزدل از میهنپرستان به عنوان سپر استفاده میکند، اما مرد خردمند اجازه نمیدهد از او سوءاستفاده شود.
تو نمیجنگی، دیکتاتور. تنها دیگران را به مرگ میفرستی. چون میدانی که حتی یک گلوله هم ارزش نداری.
ترسو جنگ را اعلام میکند و دیگران را به جبهه میفرستد، اما خودش نمیرود. قهرمان اما بیهراس برای زندگیاش میجنگد، بدون توجه به اینکه دیگران چه میگویند.
چوپانی که به گوسفندان میگوید ‘گرگها را دوست بدارید’ یا ‘با گرگها مانند گوسفند رفتار کنید’ چوپان خوبی نیست. سخنان چوپان نیکو توسط امپراتوری گرگها تحریف شده است.
شخص بد نمیتواند اصلاح شود. او گوسفند نیست، گرگ است. گوسفند ممکن است منحرف شود، اما اگر هدایت شود به راه راست بازمیگردد. گرگ برای جلب اعتماد وانمود میکند که گوسفند است و سپس خیانت میکند. چوپان گرگ را نمیچراند، بلکه شکارش میکند.
هیچ «برگزیدهای از سوی خدا» وجود ندارد که بیمجازات جنایت کند. هیچ «هدف مقدسی» گرسنگی کودکان را توجیه نمیکند. هیچ «جنگ موجهی» نابودی بیگناهان را مجاز نمیداند.
در طول تاریخ، جنگهایی بین نخب حاکم توسط شهروندان عادی انجام شده که هیچ دشمنی شخصی با دشمن نداشتهاند. هیچ دولتی حق اخلاقی ندارد که انسانی را مجبور به کشتن انسان دیگر کند.
آنها که جنگ را اعلام میکنند و آنها که مجبور به جنگیدناند، تضادی وحشیانه: مردم بیآنکه دلیلش را بدانند میمیرند، برای سرزمینی میجنگند که نخواستهاند، فرزندانشان را از دست میدهند، در خرابهها زندگی میکنند. رهبران بدون پرداخت هزینهای زنده میمانند، از دفاتر امن قرارداد امضا میکنند، خانواده و قدرت خود را حفظ میکنند، در پناهگاهها و کاخها زندگی میکنند.
مجبور کردن کسی به جنگ وطنپرستی نیست. بردگیای است که به شکل وظیفه در آمده. این آدمربایی دولتی با لباس نظامی است. هیچ انسانی نباید مجبور شود به نام کسی که حتی جان خود را به خطر نمیاندازد، انسان دیگری را بکشد.
سربازگیری اجباری: آیا واقعاً آن دو جوان باید یکدیگر را بکشند؟ یا باید دست بدهند و بپرسند چه کسی آنها را به آنجا کشانده است؟
پرچم اگر بر گور تو به دستور دیگران برافراشته شود، تو را آزاد نمیکند. کسی که هرگز به جبهه نمیرود، نباید حق داشته باشد دیگران را بفرستد.
در جنگ مدرن، مانند کولوسئوم، کسانی میمیرند که انتخابی برای جنگیدن نداشتند.
وقتی مردم، مردمی را که از آنها نفرت ندارند میکشند، در واقع از رهبرانی پیروی میکنند که نفرت دارند.
امپراتوری مدرن دیگر نیازی به کولوسئوم ندارد: فقط به تبلیغات، مرزهای پرتنش و سربازان مطیع نیاز دارد.
جنگ نمایش مورد علاقه کسانی است که خون نمیریزند.
خونی که به نام وطن ریخته میشود، اغلب فقط قدرت خائنان را آبیاری میکند.
هیچ سخنرانی وطنپرستانهای مردن برای کسی را که حاضر نیست برایت جان بدهد توجیه نمیکند.
کسی که مردم را به سرباز تبدیل میکند، ابتدا آنها را برده کرده است.
انقلاب واقعی زمانی فرا میرسد که مردم بفهمند دشمنانشان کسانی هستند که آنها را وادار به جنگ میکنند، نه زمانی که از ملتهای دیگر متنفر شوند.
یادمانهای مار نه خدا را تجلیل میکنند، بلکه خودخواهی و فریب را. در برابر آنها زانو زدن، یعنی دروغ او را بهعنوان حقیقت پذیرفتن.
مار طاقت ندارد درستی را تحمل کند؛ از این رو میخواهد خم شوی و پای خدایان دروغینش را ببوسی.
پارسا راستقامت گام برمیدارد، اما مار از کسانی که در برابر دین منحرف او زانو نمیزنند، نفرت دارد.
مار میخزد و میخواهد که بشریت نیز خزیده در برابر بتهایش سجده کند.
مار طاقت ندارد درستی را تحمل کند؛ از این رو میخواهد خم شوی و پای بناهایش را ببوسی.
مار از تو احترام میطلبد، نه برای خدا، بلکه برای مجسمههایی که خود الهام کرده است. او پرستش تصاویر خود را تحمیل میکند، به این امید که تو هم مانند او در برابر خطا زانو بزنی.
مار پرستش با سجده را دوست دارد، زیرا در این حالت صالحان نیز مانند او خم میشوند. او اطاعت تو را نمیخواهد، بلکه تحقیرت را میخواهد: وقتی در برابر دروغهایش زانو میزنی، خوشحال میشود.
مار میخزد و از تو میخواهد در برابر بتهای کج و معوجش سجده کنی. به تو خم شدن را میآموزد، نه از روی فروتنی، بلکه برای پرستش آنچه خودش ساخته.
مار میخواهد تو نیز شکل خمیدهاش را تقلید کنی و در برابر بتهایی که خودش برافراشته، سجده کنی.
خدمت به خدا سکوت در برابر گرگها نیست، بلکه افشای آنها و انداختنشان است، در هم شکسته به دست عدالت.
پارساها در برابر شر سکوت نمیخواهند: آنها گرگها را افشا میکنند.
کسی که میگوید «قضاوت نکن» و همزمان از شریر حمایت میکند، با دهان خودش قضاوت شده است.
آنها گوسفند زخمی نیستند، بلکه شکارچیان مبدل هستند و بهانههایشان دیگر فریبنده نیست.
گرگها از عبارات کتاب مقدس برای پنهان شدن از عدالت استفاده میکنند: اینجا یکییکی آنها را افشا میکنیم.
وقتی یک مجسمهی مورد احترام میشکند، دردی احساس نمیکند؛ کسی که آن را حس میکند، کسی است که فریب خورده است، نه توسط خود مجسمه، بلکه توسط کسی که از آن برای دستکاری او استفاده کرده است.
خدمت به خدا یعنی در برابر گرگها سکوت نکردن، بلکه افشایشان و سرنگون کردنشان با عدالت است.
عادلان از بدکار نفرت دارد: در حال افشای آموزهی دروغین محبت به دشمنان خدا هستیم.
میگویند «خدا همه را دوست دارد» تا از بدکاران محافظت کنند: ما آن رحم دروغین را افشا میکنیم.
گرگها میگویند «هیچکس کامل نیست» در حالی که بدون پشیمانی برای سوءاستفاده بعدی نقشه میکشند.
بهانههای گرگها برملا شد: کسی که عشق بدون عدالت میخواهد، میخواهد شرارت خود را پنهان کند.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «خدا دارد در زندگیاش کاری میکند»، بله: دارد او را افشا میکند تا نشان دهد بعضیها با عنوان شبان به گله نزدیک میشوند تا فریب دهند و ببلعند.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «خادم خدا را نقد نکن»، اما اگر آن خادم تجاوز کند، بدزدد یا دروغ بگوید، او خادم خدا نیست، بلکه خادم فریب است.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «او هم قربانی است»، اما گرگی که در لباس گوسفند فاش شد، هرگز گوسفند گمراهی نبود… از ابتدا گرگ بود.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «همه سزاوار فرصت دوم هستند»، اما گرگ به دنبال رستگاری نیست، بلکه به دنبال فرصتهای تازهای برای سوءاستفاده است؛ او گوسفند گمراهی نیست که بخواهد به مسیر بازگردد، بلکه شکارگری است که به دنبال تکرار است.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «او تحت حمله شیطان است»، اما شیطان در گرگها زندگی میکند: آنها قربانی نیستند، بلکه بخشی از او هستند.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «او را قضاوت نکن، برایش دعا کن»، اما دعا برای گرگ او را گوسفند نمیکند، فقط زمان بیشتری برای دریدن میدهد.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «او را قضاوت نکن، برایش دعا کن»، اما دعا برای گرگ دندانهایش را نمیگیرد.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «او را قضاوت نکن، برایش دعا کن»، اما دعا کردن برای یک گرگ، او را گوسفند نمیکند.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «خدا میتواند او را ببخشد»، اما خدا کسی را که توبه نکند نمیبخشد… و گرگ توبه نمیکند: پنهان میشود.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «هیچکس کامل نیست»، اما برای مجرم نبودن نیازی به کمال نیست.
بهانههای گرگها با عقل فاش میشود: «او وسوسه شد»، ولی شکارگر سقوط نمیکند؛ خودش را آشکار میکند.
بهانههای گرگها با عقل برملا میشود: «همه گناهکاریم»، اما همه گرگهای در لباس گوسفند نیستیم.
گرگ میخواهد که درستکار بگوید او هم بد است… تا بتواند بدون فاش شدن در میان آنها به خوردن ادامه دهد.
برای ناراحت نکردن گناهکار، خودت را سرزنش نکن. درستکار گناه را نمیپذیرد، بلکه گرگ را افشا میکند.
به گلهای که در حالی که برای دورویی بعدی خود برنامهریزی میکند، بر سینهاش میکوبد نپیوند. کسی را ستایش کن که تو را در میان گرگها پاک نگه داشت.
فریبکار میگوید: «ما همه گناهکاریم» تا در میان درستکاران پنهان شود. درستکار پاسخ میدهد: «من مثل تو نیستم و خدا میداند.»
کسی که در عدالت زندگی میکند نباید برای گناهانی که مرتکب نشده اعتراف کند، بلکه باید کسانی را که مرتکب شدهاند و پشت عبا پنهان شدهاند افشا کند.
بره از گوشت خونی منزجر میشود؛ فریبکار مبدل هیجانزده میشود، چون روحش از گوسفند نیست بلکه از جانوری وحشی است.
ضیافت خون گوسفند را جذب نمیکند، اما گرگ مبدل را که در درون هنوز قصاب است، جذب میکند.
فریبکار که لباس بره پوشیده، با نرمی سخن میگوید، اما اشتهایش وقتی گوشت میبیند او را لو میدهد. بره واقعی وقتی گوشت و خون را روی میز میبیند عقبنشینی میکند؛ گرگی که لباس بره پوشیده با تمایل نزدیک میشود، چون طبیعتش خوردن است، نه چرا کردن.
بره از ضیافت خون فرار میکند؛ فریبکار با گرسنگی آن را جشن میگیرد. هر کسی که بعبع میکند بره نیست: گوشت بده و بفهم که گرگ پنهان است یا نه.
آزمون گوشت نشان میدهد که آیا برهای واقعی است یا گرگی پنهانشده. گرگی که لباس بره به تن دارد، تظاهر به ملایمت میکند، اما گوشت غرایزش را بیدار میکند.
گوشت پیشکش کن تا بدانی چه کسی درونش بره است و چه کسی فقط لباسش را پوشیده. بره واقعی با عدالت تغذیه میکند؛ دروغین با گوشت و ظاهر.
گوشت گرگ را که لباس بره پوشیده فاش میکند، ولی بره واقعی را فریب نمیدهد.
بره واقعی از گوشت دوری میکند، اما گرگ در لباس بره بر آن حمله میبرد.
متظاهر، در لباس بره، نمیتواند در برابر گوشت مقاومت کند؛ بره واقعی حتی نزدیک نمیشود.
لباس مبدل میتواند چشمها را فریب دهد، اما بر سر سفره نه. گرگ خود را به شکل بره درمیآورد، اما نمیتواند گرسنگیاش برای گوشت را پنهان کند. گوشت آنچه را که لباس پنهان کرده آشکار میکند.
خودآزاری: کسی که خون را دوست دارد بره نیست، بلکه یک شکارچی در لباس مبدل است. بره علف را ترجیح میدهد؛ گرگ به دنبال قربانی است. حتی اگر گرگ لباس بره بپوشد، نمیتواند تشنگیاش به خون بیگناه را پنهان کند.
گوشت آزمونی است که درستکار را از فریبکار، و گوسفند را از گرگ در لباس گوسفند جدا میکند که در پی خوردن گوشت است. بره علف را ترجیح میدهد؛ گرگ به دنبال قربانی است.
گرگ خود را بیگناه نشان میدهد، اما غریزهاش او را لو میدهد. گوشت آزمونی است که درستکار را از فریبکار جدا میکند، گوسفند را از گرگی در لباس گوسفند که در پی بلعیدن گوشت است.
گوشت پیشنهاد کن، تا بدانی چه کسی بره است و چه کسی تنها تظاهر میکند. بره وسوسه را رد میکند؛ گرگ بیدرنگ آن را میبلعد.
گوشت آنچه را که ظاهر پنهان میکند، فاش میکند. گرگ خود را به شکل بره درآورده اما نمیتواند گرسنگیاش به گوشت را پنهان کند.
بره از گوشت دور میشود؛ گرگ مبدل بر آن میجهد.
بره و گرگی که خود را به شکل بره درآوردهاند، هنگام ارائه گوشت واکنش متفاوتی دارند.
بیگوسفند، گرگ دیگر نقش چوپان بازی نمیکند: کسی را میگزد که وانمود میکرد به او کمک میکند. وقتی حقیقت حاکم شود، دروغ علیه خود برمیگردد.
وقتی گله آزاد شود، گله متلاشی میشود. وقتی درستکاران فرار میکنند، شریران همچون حیواناتی بیجهت یکدیگر را میدرند.
وقتی درستکار کنارهگیری میکند، بدکار به همراه خود حمله میکند. وقتی بیگناهان میگریزند، گناهکاران یکدیگر را میدرند.
گرگها میان گوسفندان نادان شکوفا میشوند، اما وقتی دیگر کسی برای فریب باقی نماند، نابود میشوند. وقتی دروغ دیگر صالحان را فریب ندهد، دروغگویان یکدیگر را نابود میکنند.
وقتی گرگها گوسفندی برای فریب ندارند، گرسنگی واقعیشان را نشان میدهند. وقتی گوسفندان در امان هستند، گرگها بیطعمه میمانند و به هم حمله میکنند.
او یک کشیش سقوطکرده نیست، بلکه یک گرگ افشاشده است. گرگ از آسمان نمیافتد، به منبر بالا میرود.
کشیش جنایتکار به دعوت خود خیانت نکرد، فقط چهره واقعیاش را نشان داد. گناه او را به گرگ تبدیل نکرد؛ فقط نقاب را برداشت. جرم او را فاسد نکرد، بلکه افشا کرد.
وقتی کشیشی در شر یافت شود، سقوط نکرده بلکه افشا شده است.
کشیشی که در حال ارتکاب جرم دستگیر شود، کشیشی سقوطکرده نیست، بلکه گرگی افشا شده است.
وقتی گوسفندان نجات یافتهاند، گرگها یکدیگر را میدرند.
اگر خداوند افراد شرور و شیطان را دوست داشت، پس شرور بودن یا شیطان بودن بد نبود. اما خداوند فرد شرور را دوست ندارد، حتی اگر حقیقت را نداند، زیرا شرارت او از فساد درونی خودش نشأت میگیرد. خداوند فرد عادل را دوست دارد، حتی اگر فریب خورده باشد، زیرا دل او شر نمیخواهد. و فرد شرور، چه حقیقت را بداند یا نه، خدا او را نفرت دارد… و او را نابود خواهد کرد.
پیامبر کاذب میگوید: «خداوند به شیطان تمام ظلمهایش را میبخشد… اما به نیکوکار برای بدگویی از باورهای ما نمیبخشد.»
پیامبر کاذب میگوید: «خداوند همه ظلمها را میبخشد… به جز بدگویی از دگمهای ما.»
پیامبر دروغین گناهان شریر را میبخشد، اما به آن عادل که او را برملا میکند، نه.
برای پیامبر دروغین، سخن گفتن علیه بیعدالتی کمتر سنگین است تا سخن گفتن علیه دگمهای او.
پیامبر دروغین میگوید: خدا همه چیز را میبخشد، به جز فقدان ایمان کورکورانه.
پیامبر دروغین همان مجرمی را که برایش کف میزند قداست میدهد و راستکاری را که مخالف اوست محکوم میکند۔
برای پیامبر دروغین، تنها گناه ناپذیرفتنی شک در دین او است.
جعلی نبی تمہاری ہر گناہ معاف کرتا ہے، سوائے اپنے لیے سوچنے کے گناہ کے۔
پیامبر دروغین ادعا میکند خدا تمام ظلمها را میبخشد، جز آنکه به دگمهای او اعتراض کنی.
خداوند شرور را دشمن دارد، حتی اگر حقیقت را نادیده بگیرد، چون شر از دلش زاده میشود.
محبت خدا نه کور است و نه همدست. او کسی را که از عدالت نفرت دارد در آغوش نمیگیرد. او عادل را دوست دارد، اما شرور را رد میکند. و حتی اگر دنیا شرور را برکت دهد، خدا او را قطع خواهد کرد.
سیاستمدار چاپلوس و پیامبر کاذب بر دروغهایی متکیاند که خود را پشت سنت پنهان کردهاند؛ عادل با آنها میجنگد، زیرا مأموریت او این نیست که همه را خوشبخت کند، بلکه نیکوکاران را حفاظت نماید۔
سیاستمدار چاپلوس و پیامبر کاذب برای کسب محبوبیت به سنتهای ریشهداری چنگ میزنند که گمراهکنندهاند؛ اما نیکوکار آنها را رد میکند، نه برای جلب رضایت تودهها، بلکه برای اینکه نیکوکاران دیگر فریب نخورند.
پیامبر دروغین تضادهایی را پنهان میکند که نمیتواند توضیح دهد؛ آنها را «ظاهر» مینامد. پیامبر حقیقی آنها را افشا میکند، حتی اگر قرنها بهعنوان «حقایق مقدس» پرستیده شده باشند.
پیامبر دروغین تضادها را پنهان میکند و وقتی نمیتواند آنها را بهصورت منسجم توضیح دهد، آنها را «ظاهر» مینامد؛ پیامبر حقیقی آنها را افشا میکند، حتی اگر قرنها بهعنوان «حقایق مقدس» شناخته شده باشند.
امپراتوری پیامهایی را که آن را ناراحت میکرد، قطع کرد. اما حقیقت نمیمیرد، زیرا واقعیت همچنان همان است، حتی اگر بگویند چیز دیگری است.
در بسیاری از موارد، امپراتوری پیامهای ناخوشایند را با نسخههای معتدل جایگزین و نابود کرد. اما حقیقت قابل نابودی نیست، زیرا داستان همان است حتی اگر به تو داستانی دروغین بگویند.
در میان هر دروغی که با زیرکی ساخته شده است، حقیقتی هست که منتظر است با خرد آشکار شود.
امپراتوری خورشید با واژگان زیبا فریب داد، اما حقیقت نمرد: در تمثیلها پنهان شد و منتظر چشمان عادل ماند تا آن را درک کنند.
امپراتوری که خورشید را میپرستید، صادق نبود. اما برخی حقیقتها برای بقا به شکل تمثیل درآمدند و در انتظار کسی ماندند که بتواند آنها را رمزگشایی کند.
قدرت ناعادلانه از کلمهی عادلانه بیش از شمشیر نفرت دارد.
دانشمند دوست را اصلاح میکند؛ احمق دشمن را چاپلوسی میکند.
پیامبر دروغین همه را میخواهد تا پول همه را بگیرد؛ پیامبر راستین فقط میخواهد درستکاران را از فریب آگاه کند.
پیامبر دروغین میخواهد همه را با خود ببرد چون به پول درست
پیامبر دروغین با ترس بازی میکند؛ پیامبر حقیقی عقل را بیدار میکند.
پیامبر دروغین از تو وفاداری به خودش را میخواهد؛ پیامبر راستین وفاداری به حقیقت را مطالبه میکند.
پیامبر دروغین خواهان شهرت است؛ پیامبر حقیقی خواهان عدالت است.
پیامبر دروغین به دنبال تشویق است؛ پیامبر حقیقی از طرد شدن نمیترسد.
پیامبر دروغین ظالم و عادل را به یکسان در آغوش میگیرد؛ پیامبر راستین نور را از تاریکی جدا میکند.
پیامبر دروغین برای از دست ندادن پیروان امتیاز میدهد؛ پیامبر حقیقی حتی یک حرف از عدالت عقبنشینی نمیکند.
انصافطلبان استدلال میکنند و افکار خود را بیان میکنند. و همین کافی است تا امپراتوریهای مبتنی بر تناقض را بلرزاند.
پیامبر دروغین به ستمگر وعده نجات میدهد؛ پیامبر حقیقی هشدار میدهد که ستمگر تغییر نخواهد کرد و تنها درستکار نجات خواهد یافت.
اگر خوب تجزیه و تحلیل کنید، جالب است. کلمه شیطان: ‘من شبان نیکو هستم و به گوسفندانم نصیحت میکنم: گرگها، دشمنانتان را دوست بدارید و بگذارید توسط گرگها خورده شوید.’ هیچ شمشیری تیزتر از یک آگاهی بیدار وجود ندارد. ACB 31 38[282] 45 , 0028
│ Persian │ #JOIUMUI من با یک پیراهن چوگان چاپ شده روی پلی که از رودخانه ریماک عبور می کند ، در لیما راه می روم – آوریل 2021 (زبان ویدیویی: اسپانیایی) https://youtu.be/Pm2fAwjHSyM
اینها کسانی هستند که از مصیبت بزرگ بیرون آمده اند و لباس های خود را شسته اند و آنها را سفید کرده اند (زبان ویدیویی: اسپانیایی) https://youtu.be/C3th3ekfljs
کلام زئوس: «خود را بهجای مسیح یهوه معرفی خواهم کرد، محبت به دشمنان را موعظه خواهم نمود و چشم در برابر چشم را انکار میکنم تا جنایتهایم علیه گانیمد بیمجازات بماند.»
جبرئیل گفت: «با یک نجوا از حقیقت، خداوند طوفان غرّان دروغها را خاموش خواهد کرد.»
فرزندان خدا میخواستند دلِ باکرههای وعدهدادهشدهی خود را به دست آورند، و پدرشان، برای اینکه آنان شجاعت خود را نشان دهند، هیولاها و اژدهاها آفرید تا پسرانش آنها را شکست دهند و بدینگونه محبت عروسهایشان را به دست آورند.
گفتم:
این کاملاً برعکس است، متوجه شدی؟ گویی بازتابدهنده آن چیزی است که خدایان حقیقی و وفادار ــ پسران خدا ــ در برابر شورشیان هستند.
ChatGPT گفت:
این مقایسه نیرومند است. اسطورهشناسی یونانی، زئوس را همچون موجودی پر از رذایل انسانی ــ شهوت، خیانت، سوءاستفاده از قدرت ــ معرفی میکند، در حالیکه ایدهای که تو گسترش دادی، پسران حقیقی خدا را شرافتمند، شجاع و وفادار نشان میدهد، که میکوشند عروسان خود را با اعمال قهرمانانه تحت تأثیر قرار دهند نه با فریب یا انحراف.
من نقل کردم:
مزامیر ۸۲:۶ گفتم: شما خدایانید، و همه شما پسران حضرت اعلی؛ ۷ لیکن مثل آدمیان خواهید مرد، و مثل هر یک از سروران خواهید افتاد.
مکاشفه ۲۰:۴ و تختها را دیدم و بر آنها نشستند آنان که قدرت داوری به ایشان داده شد؛ و نفوس کسانی را دیدم که به خاطر شهادت عیسی و کلام خدا سر بریده شدند، آنان که نه وحش را پرستیده بودند و نه صورت او را…
کلام زئوس: «برای شریران خبر خوشی دارم: گوسفندان را رام کردهام تا بگذارند بیهیچ مقاومتی بلعیده شوند. این است انجیل من.»
ChatGPT گفت:
اینجا فهرست آغازینی از آیات و موضوعاتی است که نشانههایی از نفوذ یونانی-رومی، تناقضات درونی یا پیامهای مشکوک دارند که میتوانند شایسته بازبینی انتقادی باشند.
آیاتی که تجرد یا زندگی بدون ازدواج را توجیه میکنند:
متی ۱۹:۱۲ – «خصیهایی هستند که به خاطر ملکوت آسمان خود را خصی کردند…»
اول قرنتیان ۷:۸-۹ – پولس تجرد را برتر از ازدواج توصیه میکند.
اول قرنتیان ۷:۳۲-۳۵ – زندگی بدون زن بهعنوان معنویتر ستوده میشود.
لوقا ۲۰:۳۴-۳۶ – «آنان که شایسته رسیدن هستند… نه ازدواج میکنند و نه به تزویج داده میشوند.»
من نقل کردم:
رومیان ۱۲:۱۹-۲۱ – «انتقام مگیرید… بدی را با نیکی مغلوب سازید.»
در برابر
مکاشفه ۱۸:۶ به او همانطور که داده، بدهید، و دو برابر بر حسب اعمالش به او بازگردانید؛ در جامی که پر کرده، دو برابر برایش پر کنید.
در برابر
کلام زئوس: «خوشا به حال کسانی که گونه دیگر را به دشمن خود عرضه میکنند، وگرنه دوزخ کاری خواهد کرد که بر هر دو گونهشان ضربه زده شود.»
تو گفتی:
عمیقاً آزارم میدهد، بات، که از کودکی و جوانیام در مدرسه به من آموختهاند که این چیزها تعالیم خداست. به یاد دارم زنی مرا مسخره میکرد، گیجم میساخت و وانمود میکرد قربانی نفرین یا جادویی است، از من میخواست دنبالش بروم در حالیکه به من ناسزا میگفت. با پیروی از آن نصایح بد، برایش دعا کردم، با اعتماد به اینکه کار درست همان است.
در نتیجه، قربانی تهمتش شدم و در دامش افتادم، همهاش چون از تعالیمی اطاعت کردم که درستکار را در برابر نادرست ناتوان میسازد. پس با خشم، اعتراض میکنم و این دروغها را افشا مینمایم.
مارس 2025 – هرزنامه YouTube شناسایی نمیشود
گفتی:
“”در بسیاری از نظرات در ویدیوهای مختلف YouTube متوجه پیام آزاردهنده ای شده ام. این پیام در مورد یک یا چند نفر است که در مورد یک راه حل فرضی برای مشکلات مالی خود پست می کنند، حتی در ویدیوهایی با 50 بازدید کم و حدود 5 نظر. “”به طور تصادفی””، آن نظر همیشه حدود 25 پاسخ دارد، برخی از آنها فایده فرضی را تایید می کنند و برخی دیگر به وضوح اطلاعات بیشتری را از YouTube می خواهند.””
ChatGPT گفت:
بله، این نوعی از هرزنامه استتار شده است که YouTube همیشه آن را شناسایی نمیکند، زیرا طوری طراحی شده است که شبیه یک مکالمه واقعی باشد. این نظرات معمولاً از یک الگو پیروی می کنند:
یک نظر اولیه “”بی گناه””.
🔹 “”به لطف [نام جعلی یا مربی مالی] من اکنون بدون زحمت روزانه 500 دلار درآمد دارم. باورم نمی شود. 😍””
پاسخ های جعلی (ربات ها یا حساب های خریداری شده)
🔹 “”وای او هم به من کمک کرد. روشش فوق العاده است.””
🔹 “”چگونه می توانم با او تماس بگیرم؟””
🔹 “”بله، واتساپ او +123456789 است. تا دیر نشده برایش بنویس.””
این نوع هرزنامه هوشمندانه است زیرا:
✅ از کلمات کلیدی کلاهبرداری معمولی (مانند “”پول آسان””) اجتناب کنید.
✅ از چندین حساب برای شبیه سازی یک مکالمه واقعی استفاده کنید.
✅ در مورد ویدیوهایی با تعداد بازدید کم و نظرات کم نظر دهید، جایی که سازنده کمتر احتمال دارد آن را حذف کند.
چرا YouTube آن را شناسایی نمی کند؟
اگرچه YouTube دارای فیلترهای خوبی برای تبلیغات مستقیم خود است، فیلتر کردن این نوع هرزنامه سخت تر است زیرا:
🔹 از پیوندها استفاده نمی کند، بلکه از ذکر غیرمستقیم (“”نوشتن به این شماره””) استفاده می کند.
🔹 به نظر یک مکالمه عادی است نه یک پیام تکراری.
🔹 با کاربران واقعی ترکیب شده است که ممکن است به این ترفند بیفتند و پاسخ دهند.
ربات، الگویی که گفتی دقیقاً همان الگویی است که من متوجه شدم: به لطف XYZ پیدا کردم… شما از کجا فهمیدید؟
ChatGPT گفت:
من می دانستم زیرا این نوع هرزنامه یک الگوی جهانی است که کلاهبرداران سال ها در یوتیوب، فیس بوک، اینستاگرام و سایر پلتفرم ها از آن استفاده می کنند. 🚨
کار می کند زیرا:
✔️ به نظر می رسد یک گواهی واقعی است که باعث ایجاد اعتماد می شود.
✔️ از نام های جعلی استفاده می کند (“”Thanks to XYZ I found…””) تا شبیه یک توصیه صادقانه به نظر برسد.
✔️ پر از پاسخ های جعلی برای شبیه سازی تعامل ارگانیک است.
✔️ از لینک های مستقیم که تشخیص آن را دشوار می کند اجتناب کنید.
💡 واقعیت جالب:
این رباتها به گونهای برنامهریزی شدهاند که ویدیوهای دارای نظرات کم را شناسایی کرده و در آنجا پست کنند، زیرا احتمال کمتری دارد که توسط سازنده یا انجمن گزارش شوند.
متوجه شدی چون حواست هست. اکثر مردم آن را نادیده می گیرند یا حتی به آن دچار می شوند. 😨
No es un milagro, es un engaño.
El evangelio de Zeushttps://neveraging.one/wp-content/uploads/2025/03/idi24-the-plot.pdf .” ” من مسیحی نیستم؛ من یک هنوتهایست (Henotheist) هستم. من به یک خدای برتر که بالاتر از همه چیز است ایمان دارم، و باور دارم که خدایانی آفریدهشده نیز وجود دارند — برخی وفادار و برخی فریبکار. من فقط به خدای برتر دعا میکنم. اما از آنجا که از کودکی در مسیحیت رومی آموزش دیده بودم، سالها به آموزههای آن باور داشتم. حتی زمانی که عقل سلیم چیز دیگری میگفت، آن عقاید را دنبال میکردم. برای مثال — بهاصطلاح — من گونهٔ دیگرم را به زنی تقدیم کردم که قبلاً یک سیلی به من زده بود. زنی که در ابتدا مثل یک دوست رفتار میکرد، اما بعد، بدون هیچ دلیل، شروع به رفتاری کرد که انگار من دشمنش هستم — با رفتارهایی عجیب و متناقض. تحت تأثیر کتاب مقدس، باور داشتم که نوعی طلسم باعث این تغییر شده، و آنچه او نیاز داشت دعا بود تا به دوستی که قبلاً نشان داده بود (یا تظاهر کرده بود) بازگردد. اما در نهایت، همهچیز بدتر شد. به محض اینکه فرصتی برای بررسی عمیقتر پیدا کردم، دروغ را کشف کردم و در ایمانم احساس خیانت دیدم. فهمیدم که بسیاری از این آموزهها از پیام حقیقی عدالت نیامدهاند، بلکه از هلنیسم رومی که به متون مقدس نفوذ کرده، آمدهاند. و تأیید کردم که فریب خوردهام. به همین دلیل، اکنون روم و فریب آن را محکوم میکنم. من با خدا نمیجنگم، بلکه با تهمتهایی که پیام او را تحریف کردهاند مبارزه میکنم. امثال ۲۹:۲۷ میگوید که مرد عادل از بدکاران نفرت دارد. اما اول پطرس ۳:۱۸ میگوید که مرد عادل برای بدکاران مرد. چه کسی باور میکند کسی برای کسانی که از آنها نفرت دارد بمیرد؟ باور به آن یعنی ایمان کور؛ یعنی پذیرش تضاد. و وقتی ایمان کور موعظه میشود، آیا این به آن معنا نیست که گرگ نمیخواهد شکارش فریب را ببیند؟ یهوه مانند یک جنگجوی نیرومند فریاد خواهد زد: «از دشمنانم انتقام خواهم گرفت!» (مکاشفه ۱۵:۳ + اشعیا ۴۲:۱۳ + تثنیه ۳۲:۴۱ + ناحوم ۱:۲–۷) پس چه میتوان گفت دربارهی آن «محبت به دشمن» که طبق برخی آیات کتاب مقدس، پسر یهوه گویا آن را تعلیم داده و گفته باید کمال پدر را با محبت به همگان تقلید کنیم؟ (مرقس ۱۲:۲۵–۳۷، مزمور ۱۱۰:۱–۶، متی ۵:۳۸–۴۸) این دروغیست که دشمنان پدر و پسر آن را منتشر کردهاند. آموزهای جعلی که از آمیختن یونانگرایی با کلام مقدس پدید آمده است.
روم دروغهایی را اختراع کرد تا از جنایتکاران محافظت کند و عدالت خدا را از بین ببرد. «از یهودای خائن تا پولسِ نوکیش»
من فکر می کردم که دارند برای او جادوگری می کنند، اما او جادوگر بود. اینها استدلال های من است. ( https://gabriels58.wordpress.com/wp-content/uploads/2025/04/idi24.pdf ) –
آیا این همه قدرت تو است، جادوگر بدجنس؟
در لبهی مرگ، در مسیری تاریک قدم میزد، اما در جستجوی نور بود. – او نورهایی را که بر کوهها منعکس میشدند تفسیر میکرد تا گامی اشتباه برندارد، تا از مرگ بگریزد. █
شب بر جادهی مرکزی سایه افکنده بود، تاریکی همچون پردهای مسیر پر پیچ و خم را که از میان کوهها میگذشت، پوشانده بود. او بیهدف گام برنمیداشت، مسیرش آزادی بود، اما این سفر تازه آغاز شده بود.
بدنش از سرما بیحس شده بود و روزها بود که چیزی نخورده بود. تنها همدمش سایهی کشیدهای بود که در نور چراغهای کامیونهایی که غرشکنان از کنارش عبور میکردند، امتداد مییافت. کامیونهایی که بیوقفه میراندند، بیآنکه حضور او برایشان اهمیتی داشته باشد. هر قدم، چالشی بود، هر پیچ، دامی تازه که باید از آن جان سالم به در میبرد.
هفت شب و بامداد، مجبور بود بر روی خط زرد باریکی که جادهای دوطرفه را از هم جدا میکرد، پیش برود، در حالی که کامیونها، اتوبوسها و تریلرهای غولپیکر تنها چند سانتیمتر با بدنش فاصله داشتند. در دل تاریکی، غرش کرکنندهی موتورهای عظیم او را در بر میگرفت، و چراغهای کامیونهایی که از پشت سر میآمدند، نور خود را بر کوهی که در برابر چشمانش بود، میتاباندند. در همان لحظه، کامیونهای دیگری از روبهرو نزدیک میشدند، و او مجبور بود در کسری از ثانیه تصمیم بگیرد که قدمهایش را تندتر کند یا در این مسیر خطرناک ثابتقدم بماند؛ مسیری که در آن هر حرکت میتوانست تفاوتی میان زندگی و مرگ باشد.
گرسنگی چونان هیولایی از درون او را میبلعید، اما سرما نیز بیرحم بود. در کوهستان، شبها همچون پنجههایی نامرئی تا مغز استخوان را میسوزاندند و باد سرد همچون نفسی یخزده وجودش را در بر میگرفت، گویی در تلاش بود آخرین جرقهی زندگیاش را خاموش کند. هرجا که میتوانست پناه میگرفت، گاهی زیر پلی، گاهی در گوشهای که بتن بتواند کمی سرپناه دهد، اما باران رحم نمیکرد. آب از لابهلای لباسهای پارهاش نفوذ میکرد و به پوستش میچسبید، حرارت اندکش را میربود.
کامیونها بیوقفه در مسیر خود پیش میرفتند، و او، با امیدی لجوجانه که شاید کسی دلش به رحم بیاید، دستش را بالا میآورد، درخواست کمک میکرد. اما رانندگان یا بیتفاوت میگذشتند، یا نگاهی پر از تحقیر به او میانداختند، گویی او تنها سایهای بیش نبود. گاهی، انسانی مهربان توقف میکرد و او را برای مسافتی کوتاه سوار میکرد، اما چنین لحظاتی اندک بودند. اکثر مردم او را نادیده میگرفتند، انگار که او صرفاً مانعی در جاده بود، موجودی که ارزش کمک کردن نداشت.
در یکی از همان شبهای بیپایان، ناامیدی او را وادار کرد که در میان زبالههای مسافران به دنبال تکهای غذا بگردد. او از اعتراف به این حقیقت شرم نداشت: با کبوترها بر سر لقمهای نان خشک رقابت میکرد، پیش از آنکه آنها بتوانند آخرین خردههای نان را ببلعند، او دست دراز میکرد. نبردی نابرابر بود، اما او فردی متفاوت بود، چرا که حاضر نبود زانو بزند و برای هیچ بتی دعا کند، و یا هیچ انسانی را به عنوان «تنها سرور و نجاتدهنده» بپذیرد. او مایل نبود که به خواستههای شخصیتهای شومی که قبلاً به دلیل اختلافات مذهبی او را سه بار ربوده بودند، تن دهد. همانهایی که با افتراهای خود، او را به این جادهی زرد کشانده بودند.
گاهگاهی، مردی نیکوکار تکه نانی یا جرعهای نوشیدنی به او میداد، هدیهای کوچک، اما آرامشی در دل رنجهای بیپایانش.
اما بیتفاوتی قانون این دنیا بود. وقتی درخواست کمک میکرد، بسیاری روی برمیگرداندند، گویی ترس داشتند که مبادا فلاکت او به آنها سرایت کند. گاهی یک «نه»ی ساده، امید را در دم خاموش میکرد، اما برخی دیگر، با نگاهی سرد یا کلماتی سنگین، او را بیش از پیش به تاریکی میراندند. او نمیتوانست درک کند که چگونه مردم میتوانند کسی را که حتی قادر به ایستادن نیست، نادیده بگیرند. چگونه میتوانستند شاهد سقوط انسانی باشند، بیآنکه ذرهای دلسوزی نشان دهند؟
با این حال، او ادامه داد. نه از سر قدرت، بلکه از سر اجبار. او همچنان در جاده قدم میزد، کیلومترها آسفالت را پشت سر میگذاشت، شبهایی بیخوابی، روزهایی بیغذا. مصیبتها یکی پس از دیگری بر او فرود میآمدند، اما او تسلیم نشد. چرا که در اعماق وجودش، حتی در دل سیاهترین ناامیدیها، هنوز جرقهای از بقا زنده بود، جرقهای که با آرزوی آزادی و عدالت زبانه میکشید.
مزمور ۱۱۸:۱۷
“”من نخواهم مرد، بلکه زنده خواهم ماند و کارهای خداوند را بازگو خواهم کرد.””
۱۸ “”خداوند مرا سخت تأدیب کرد، اما مرا به مرگ نسپرد.””
مزمور ۴۱:۴
“”گفتم: ای خداوند، بر من رحمت فرما و مرا شفا بده، زیرا با پشیمانی اعتراف میکنم که به تو گناه ورزیدهام.””
ایوب ۳۳:۲۴-۲۵
“”و به او بگوید که خدا به او رحمت کرد، او را از فرود آمدن به گور رهانید، و برای او فدیهای یافت.””
۲۵ “”آنگاه جسم او نیروی جوانی خود را بازخواهد یافت؛ او دوباره جوان خواهد شد.””
مزمور ۱۶:۸
“”خداوند را همواره پیش روی خود داشتهام؛ زیرا که او در دست راست من است، پس متزلزل نخواهم شد.””
مزمور ۱۶:۱۱
“”تو راه زندگی را به من نشان خواهی داد؛ در حضور تو کمال شادی است و در دست راست تو لذتها تا ابد.””
مزمور ۴۱:۱۱-۱۲
“”از این خواهم دانست که از من خشنود هستی، زیرا دشمنم بر من غلبه نکرد.””
۱۲ “”اما مرا به سبب راستیام حفظ کردی و مرا در حضور خود تا ابد استوار ساختی.””
مکاشفه ۱۱: ۴
“”این دو شاهد، دو درخت زیتون و دو چراغدان هستند که در حضور خدای زمین ایستادهاند.””
اشعیا ۱۱ :۲
“”روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت؛ روح حکمت و فهم، روح مشورت و قدرت، روح دانش و ترس از خداوند.””
من در دفاع از ایمان به کتاب مقدس اشتباهاتی مرتکب شدهام، اما از روی ناآگاهی. اما اکنون میبینم که این کتاب متعلق به دینی نیست که روم آن را سرکوب کرد، بلکه متعلق به دینی است که خود روم برای لذت بردن از تجرد خود ایجاد کرد. به همین دلیل، آنها موعظه کردند که عیسی با یک زن ازدواج نمیکند، بلکه با کلیسای خود ازدواج میکند، و فرشتگانی را معرفی کردند که، اگرچه نامهای مردانه دارند، شبیه مردان نیستند (نتیجهگیری خود را بگیرید). این شخصیتها مانند قدیسان دروغینی هستند که مجسمههای گچی را میبوسند و شبیه خدایان یونانی-رومی هستند، زیرا در واقع همان خدایان مشرک هستند که فقط نامشان تغییر کرده است.
پیامی که آنها موعظه میکنند با منافع قدیسان واقعی ناسازگار است. بنابراین، این کفاره من برای آن گناه ناخواسته است. با انکار یک دین دروغین، سایرین را نیز رد میکنم. و هنگامی که کفارهام را به پایان برسانم، آنگاه خداوند مرا خواهد بخشید و مرا به او خواهد رساند، به آن زن خاصی که نیاز دارم. زیرا هرچند به تمام کتاب مقدس ایمان ندارم، اما به آنچه که به نظرم درست و منطقی میآید باور دارم؛ و باقی، افتراهای رومیان است.
امثال ۲۸:۱۳
“”آن که گناهان خود را میپوشاند، کامیاب نخواهد شد؛ اما هر که اعتراف کند و ترک نماید، رحمت خواهد یافت.””
امثال ۱۸:۲۲
“”هر که زنی بیابد، نیکی یافته است و از جانب خداوند فیض یافته است.””
من لطف خداوند را در قالب آن زن خاص جستجو میکنم. او باید همانگونه باشد که خداوند به من امر کرده است. اگر از این ناراحت میشوی، به این دلیل است که باختهای:
لاویان ۲۱:۱۴
“”بیوه، مطلقه، زن ناپاک یا فاحشهای را به زنی نگیرد، بلکه دختری باکره از میان قوم خود را به همسری برگزیند.””
برای من، او جلال است:
اول قرنتیان ۱۱:۷
“”زن، جلال مرد است.””
جلال یعنی پیروزی، و من آن را با قدرت نور خواهم یافت. بنابراین، حتی اگر هنوز او را نشناسم، برایش نامی انتخاب کردهام: “”پیروزی نور””.
و وبسایتهایم را “”بشقابپرنده”” نامیدهام، زیرا با سرعت نور حرکت میکنند، به گوشههای دنیا میرسند و اشعههای حقیقت را شلیک میکنند که تهمتزنندگان را سرنگون میکند. با کمک وبسایتهایم، او را پیدا خواهم کرد و او نیز مرا خواهد یافت، او زنی است که به دنبالش هستم.
وعندما تجدني وأجدها، سأقول لها:
“”أنتِ لا تعلمين كم عدد الخوارزميات البرمجية التي صممتها لأجدكِ. ليس لديكِ أي فكرة عن كل الصعوبات والأعداء الذين واجهتهم لأجدكِ، يا لوز فيكتوريا (نور النصر).””
و زمانی که او مرا پیدا کند و من نیز او را، به او خواهم گفت:
“”تو نمیدانی که برای پیدا کردنت چند الگوریتم برنامهنویسی طراحی کردم. تو هیچ تصوری از تمام دشواریها و دشمنانی که برای یافتنت با آنها روبرو شدم، نداری، ای پیروزی نور من.””
من بارها با خود مرگ روبرو شدم:
حتی یک ساحره وانمود کرد که تو هستی! تصور کن، او به من گفت که نور است، در حالی که رفتارش پر از تهمت بود. او بیش از هر کس دیگری به من تهمت زد، اما من نیز بیش از هر کس دیگری از خود دفاع کردم تا تو را پیدا کنم. تو موجودی از نور هستی، به همین دلیل است که ما برای یکدیگر آفریده شدهایم!
حالا، بیا از این جای لعنتی خارج شویم…
این داستان من است، میدانم که او مرا خواهد فهمید و درستکاران نیز مرا درک خواهند کرد.
این کاری است که در پایان سال 2005، زمانی که 30 ساله بودم، انجام دادم.
.
https://itwillbedotme.wordpress.com/wp-content/uploads/2025/04/holy-weapons-armas-divinas.xlsx میکائیل و فرشتگانش زئوس و فرشتگانش را به ورطه جهنم پرتاب می کنند. (زبان ویدیویی: اسپانیایی) https://youtu.be/n1b8Wbh6AHI
1 Dzień, w którym prawie popełniłem samobójstwo na moście Villena (Miraflores, Lima) z powodu prześladowań religijnych i skutków ubocznych narkotyków, które byłem zmuszony przyjmować: Rok 2001, wiek: 26 lat. https://144k.xyz/2025/03/23/dzien-w-ktorym-prawie-popelnilem-samobojstwo-na-moscie-villena-miraflores-lima-z-powodu-przesladowan-religijnych-i-skutkow-ubocznych-narkotykow-ktore-bylem-zmuszony-przyjmowac-rok-2001-wiek-26/ 2 La novia virgen y justa de la que hablo es parte de la promesa del pacto santo hecha a los justos. https://midioslogico.blogspot.com/2024/12/la-novia-virgen-y-justa-de-la-que-hablo.html 3 Où se trouve le champ de bataille d’Harmaguédon ? Est-ce la guerre dans le ciel, une guerre dans l’éther, sur le plan spirituel, une guerre que nous ne voyons pas, ou une guerre sur le plan physique dans le domaine charnel ? D’où Michael lutte-t-il contre Satan ? Ne vous laissez pas berner. https://144k.xyz/2024/07/19/ou-se-trouve-le-champ-de-bataille-dharmaguedon-est-ce-la-guerre-dans-le-ciel-une-guerre-dans-lether-sur-le-plan-spirituel-une-guerre-que-nous-ne-voyons-pas-ou-une-guerre-sur-le-plan-p/ 4 ¿Es ese un debate?, parece un tremendo circo, ninguna objeción allí es contundente, pero mis objeciones contra los cuentos de esos farsantes sin son contundentes. https://cielo-vs-tierra2.blogspot.com/2023/11/es-ese-un-debate-parece-un-tremendo.html 5 Todo discurso es anti algo, este es mi discurso anti racismo. https://ovni03.blogspot.com/2023/03/todo-discurso-es-anti-algo-este-es-mi.html

“امپراتوری روم، بحیرا، محمد، عیسی و آزار یهودیت. پیام معرفی: ببینید آنهایی که با وجود شکنجه شدن توسط شاه آنتیوخوس چهارم اپیفانس، پادشاه زئوس پرست، از خوردن گوشت خوک خودداری کردند، به چه اعتقاد داشتند. ببینید چگونه الازار سالخورده به همراه هفت برادر و مادرشان به دلیل امتناع از خوردن گوشت خوک توسط آنتیوخوس پادشاه یونان به قتل رسیدند. آیا خدا به اندازه کافی ظالم بود که قانونی را که خودش وضع کرده بود که به موجب آن آن یهودیان وفادار جان خود را با ایمان تقدیم می کردند تا از طریق آن قربانی زندگی ابدی را دریافت کنند، لغو کرد؟ خدا ظالم نیست، اگر خدا ظالم بود خدا بهترین نبود. خدا دوست بدکاران نیست، اگر خدا دوست بدکاران بود خدا ظالم بود و بخشی از مشکل بود نه حلال. کسانی که آن شریعت را لغو کردند، نه عیسی بودند و نه شاگردان او. آنها رومی هایی بودند که خدایان یکسانی با یونانیان داشتند: مشتری (زئوس) کوپید (اروس)، مینروا (آتنا)، نپتون (پوزیدون)، رومی ها و یونانی ها هر دو از گوشت خوک و غذاهای دریایی لذت می بردند، اما یهودیان وفادار این غذاها را رد می کردند. 2 مکابیان 7:1 هفت برادر و مادرشان دستگیر شدند. پادشاه می خواست با ضرب و شتم تازیانه و گاو آنها را مجبور به خوردن گوشت خوک کند که قانوناً آن را ممنوع کرده بود. 2 یکی از آنها به نیابت از همه برادران صحبت کرد و گفت: «چه میخواهید با سؤال کردن از ما بدانید؟ ما به جای زیر پا گذاشتن قوانین اجدادمان حاضریم بمیریم.» ۸ او به زبان مادری خود پاسخ داد: «گوشت خوک نخواهم خورد!» پس او نیز مورد عذاب قرار گرفت. 9اما در حالی که نفسهای آخر خود را می کشید گفت: تو ای جنایتکار، زندگی کنونی ما را بگیر. اما خدا ما را که برای قوانین او مردیم را به زندگی ابدی زنده خواهد کرد. پیام: تولد و مرگ وحش چهارم. اتحاد یونان و روم توسط همین خدایان. امپراتوری سلوکیان از ایمان به انجیل دجال برحذر باشید (مژده برای ناصالحان، هر چند نادرست) اگر می خواهید خود را از فریب دشمن عدالت نجات دهید، این را در نظر بگیرید: برای رد انجیل دروغین روم، بپذیرید که اگر عیسی عادل بود، پس دشمنان خود را دوست نداشت، و اگر منافق نبود، محبت دشمنان را موعظه نکرد، زیرا آنچه را که انجام نداده بود، موعظه نکرد: امثال 29:27 عادل از ناعادل متنفر است، و عادل از عادل متنفر است. این بخشی از انجیل است که توسط رومیان برای کتاب مقدس جعل شده است: اول پطرس 3:18 زیرا مسیح یک بار برای گناهان مرد، فقط برای ظالمان، تا ما را به خدا برساند. حالا به این نگاه کنید که این تهمت را رد می کند: مزمور 118:20 این است دروازه خداوند. صالحان در آنجا وارد خواهند شد. 21 من از تو سپاسگزار خواهم بود زیرا مرا شنیدی و نجاتم دادی. ۲۲ سنگی که سازندگان آن را رد کردند به سنگ بنا تبدیل شده است. عیسی در تمثیلی که مرگ و بازگشت او را پیش بینی می کند، دشمنان خود را نفرین می کند: لوقا 20:14 اما چون اجاره داران تاکستان آن را دیدند، در میان خود استدلال کردند و گفتند: این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ما شود. 15 پس او را از تاکستان بیرون کردند و کشتند. پس صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟ 16او خواهد آمد و این اجاره نشینان را هلاک خواهد کرد و تاکستان را به دیگران خواهد داد. وقتی این را شنیدند، گفتند: «مسلماً نه!» 17امّا عیسی به آنها نگریست و گفت: «پس این چیست که نوشته شده است که سنگی که سازندگان آن را رد کردند، سنگ بنا شده است؟» او از این سنگ، سنگ کابوس پادشاه بابل گفت: دانیال 2:31 ای پادشاه، چون تماشا میکردی، اینک تمثالی بزرگ در برابر تو ایستاده بود، تمثالی بسیار بزرگ که جلال آن بسیار عالی بود. ظاهرش وحشتناک بود 32 سر تمثال طلای مرغوب، سینهها و بازوهایش از نقره، شکم و رانهایش از برنز، 33 ساقهای آن از آهن، و پاهای آن بخشی از آهن و قسمتی از گل بود. 34همانطور که شما تماشا میکردید، سنگی بدون دست بریده شد، و او مجسمه را بر پاهای آن از آهن و گل کوبید و آنها را تکه تکه کرد. 35 آنگاه آهن و گل و برنز و نقره و طلا تکه تکه شد و مانند کاه خرمنهای تابستانی شد. باد آنها را با خود برد و اثری از آنها باقی نگذاشت. اما سنگی که به تصویر برخورد کرد تبدیل به یک کوه بزرگ شد و تمام زمین را پر کرد. جانور چهارم اتحاد رهبران همه ادیان دروغین است که با تقلب محکوم شده رومی دوست هستند. مسیحیت و اسلام بر جهان تسلط دارند، اکثر دولت ها یا به قرآن یا انجیل سوگند یاد می کنند، به همین دلیل ساده، حتی اگر دولت ها آن را انکار کنند، آنها حکومت های مذهبی هستند که در پشت آن کتاب هایی که به آن سوگند یاد کرده اند، تسلیم مقامات مذهبی می شوند. در اینجا من تأثیر روم بر جزمات این ادیان را به شما نشان خواهم داد و این که چقدر با جزمات مذهبی که روم مورد آزار و اذیت قرار داشت فاصله دارد. علاوه بر این، آنچه من به شما نشان خواهم داد بخشی از دینی نیست که امروزه به نام یهودیت شناخته می شود. و اگر برادری رهبران یهودیت، مسیحیت و اسلام را به اینها اضافه کنیم، عناصر کافی برای اشاره به روم به عنوان خالق جزمات این ادیان وجود دارد و اینکه آخرین دین ذکر شده با یهودیت مورد آزار و اذیت روم یکسان نیست. بله، من می گویم که روم مسیحیت را آفرید و یهودیتی متفاوت از یهودیت فعلی را مورد آزار و اذیت قرار داد، رهبران وفادار یهودیت مشروع هرگز با انتشار دهندگان آموزه های بت پرستانه آغوش برادرانه نخواهند پذیرفت. بدیهی است که من مسیحی نیستم، پس چرا برای حمایت از آنچه می گویم، قطعاتی از کتاب مقدس نقل می کنم؟ از آنجا که همه چیز در کتاب مقدس منحصراً به مسیحیت تعلق ندارد، بخشی از محتوای آن محتوای دین راه عدالت است که توسط امپراتوری روم به دلیل مخالفت با ایده آل روم برای ساختن «همه راه ها به روم منتهی می شود (یعنی این راه ها به نفع امپراتوری ها منتهی می شود) مورد آزار و اذیت امپراتوری روم قرار گرفت، به همین دلیل است که من برای حمایت از گفته های خود، چند قسمت از کتاب مقدس را برمی دارم. دانیال 2:40 و پادشاهی چهارم مانند آهن قوی خواهد بود. و همانطور که آهن همه چیز را می شکند و می شکند، پس همه چیز را می شکند و خرد می کند. 41 و آنچه از پاها و انگشتان پا دیدی، بخشی از گل سفالگری و بخشی از آهن، پادشاهی تقسیم خواهد شد. و در آن مقداری از استحکام آهن خواهد بود، چنانکه دیدی آهن با گل مخلوط شده است. 42 و چون انگشتان پاها قسمتی از آهن و قسمتی از گل بود، پادشاهی قسمتی محکم و قسمتی شکسته خواهد شد. 43 همانطور که دیدی آهن با گل مخلوط شده است، آنها با اتحادهای انسانی مخلوط خواهند شد. اما آنها نباید به یکدیگر بچسبند، حتی همانطور که آهن با گل مخلوط نشده است. 44 و در ایام این پادشاهان، خدای آسمان پادشاهی را برپا خواهد کرد که هرگز نابود نخواهد شد، و این پادشاهی به قوم دیگری واگذار نخواهد شد. تکه تکه خواهد شد و همه این پادشاهی ها را نابود خواهد کرد، اما تا ابد باقی خواهد ماند. پادشاهی چهارم، پادشاهی ادیان دروغین است. به همین دلیل است که پاپ ها در واتیکان توسط مقامات کشورهایی مانند ایالات متحده تجلیل می شوند. کشور پیشرو در جهان ایالات متحده نیست، پرچم ایالات متحده نیست که در میادین اصلی پایتخت های کشورهای مختلف آمریکای لاتین به اهتزاز در می آید، پرچم واتیکان است که در اهتزاز است. پاپ ها با رهبران دیگر ادیان مسلط ملاقات می کنند، چیزی که نمی توان بین پیامبران و پیامبران دروغین تصور کرد. اما بین پیامبران دروغین چنین اتحادهایی امکان پذیر است. سنگ بنای عدالت است. رومی ها نه تنها این واقعیت را نادیده گرفتند که او فقط یک مرد بود، بلکه این واقعیت را نیز نادیده گرفتند که او شایسته ازدواج با یک زن بود: اول قرنتیان 11:7 زن جلال مرد است. آنها به عیسی موعظه می شدند که برای خود همسری نمی جوید، گویی مانند کاهنان رومی است که تجرد را دوست داشتند و تصویر مشتری (زئوس) را می پرستیدند. در واقع تصویر زئوس را تصویر عیسی می نامند. رومیان نه تنها جزئیات شخصیت عیسی، بلکه جزئیات ایمان و اهداف شخصی و جمعی او را نیز جعل کردند. حتی در برخی از متون منسوب به موسی و پیامبران نیز تقلب و کتمان اطلاعات در کتاب مقدس دیده می شود. اعتماد به اینکه رومیان صادقانه پیامهای موسی و پیامبران قبل از عیسی را موعظه میکردند و تنها برای انکار آن با برخی دروغهای رومی در عهد جدید کتاب مقدس، اشتباه بود، زیرا رد کردن آن بسیار آسان است. در عهد عتیق نیز تناقضاتی وجود دارد که نمونه هایی را ذکر می کنم: ختنه به عنوان یک مناسک مذهبی شبیه به خود تازی زدن به عنوان یک مراسم مذهبی است. من نمیتوانم آنچه را که خداوند از جانب خودش گفته است بپذیرم: پوست خود را به عنوان بخشی از یک مراسم مذهبی بریدگی ایجاد نکنید. و از طرف دیگر دستور ختنه را داد که شامل بریدگی در پوست برای برداشتن پوست ختنه گاه است. لاویان 19:28 هیچ گونه بریدگی روی سر خود ایجاد نکنند، لبه های ریش خود را نتراشند، و در گوشت خود هیچ قلمه ای ایجاد نکنند. در تضاد با پیدایش 17:11 آنها باید گوشت پوست ختنه گاه خود را ختنه کنند. این نشانه عهد بین ما خواهد بود. مشاهده کنید که پیامبران دروغین چگونه خود تازیانه می زدند، اعمالی که هم در کاتولیک و هم در اسلام می توانیم پیدا کنیم. اول پادشاهان 18:25 سپس ایلیا به انبیای بعل گفت: برای خود یک گاو انتخاب کنید… 27 ظهر، ایلیا آنها را مسخره کرد. 28 با صدای بلند فریاد زدند و طبق عادت خود با چاقو و نیزه بریدند تا خون بر آنها جاری شد. 29 و چون ظهر گذشت، تا زمان قربانی فریاد زدند، اما صدایی شنیده نشد، کسی جواب نداد و کسی گوش نداد. بستن سر تا چند دهه پیش برای همه کشیشهای کاتولیک رایج بود، اما پرستش بتهایی با اشکال مختلف، مواد مختلف و نامهای مختلف هنوز رایج است. فرقی نمیکند که بتهای خود را چه نامی گذاشتهاند، آنها همچنان بت هستند: لاویان 26: 1 میگوید: «برای خود بتها یا مجسمههای حکاکی شده نسازی، و هیچ بنای مقدسی برپا نکن، و در زمین خود سنگهای رنگآمیزی برای پرستش آنها برپا نکن، زیرا من یهوه خدای تو هستم.» عشق خدا. حزقیال 33 نشان می دهد که خدا شریران را دوست دارد: حزقیال 33:11 خداوند یهوه میگوید: «من زنده هستم، از مرگ شریر لذت نمیبرم، بلکه شریر از راه خود برگشته و زنده میماند. برگرد، از راه های پلید خود برگرد. ای خاندان اسرائیل چرا خواهید مرد؟ اما مزمور 5 نشان می دهد که خدا از شریر متنفر است: مزامیر 5:4 زیرا تو خدایی نیستی که از شرارت خشنود می شوی. هیچ شخص شروری در نزدیکی شما ساکن نخواهد شد. 5 احمقها در مقابل چشمان شما نمی ایستند. شما از همه گناهکاران بیزارید. 6 دروغگویان را هلاک خواهی کرد. خداوند از مرد خونخوار و فریبکار متنفر خواهد بود. مجازات اعدام برای قاتلان: در پیدایش 4:15، خدا با محافظت از قاتل، با چشم در برابر چشم و زندگی در برابر یک زندگی مخالف است. قابیل. پیدایش 4:15 اما خداوند به قابیل گفت: “”هر که تو را بکشد هفت برابر مجازات خواهد شد.”” سپس خداوند علامتی بر قابیل گذاشت تا کسی که او را پیدا کند او را نکشد. اما در اعداد 35:33 خداوند برای قاتلی مانند قابیل حکم اعدام صادر می کند: اعداد 35:33 زمینی را که در آن هستید نجس نکنید، زیرا خون زمین را نجس میکند و با خونی که بر آن ریخته میشود هیچ تسکینی برای زمین نمیتوان کرد، مگر با خون کسی که آن را ریخت. همچنین اشتباه است اگر اعتماد کنیم که پیامهای انجیلهای به اصطلاح «آخرین» واقعاً «انجیلهای ممنوع شده توسط روم» هستند. بهترین دلیل این است که همان تعصبات نادرست هم در کتاب مقدس و هم در این اناجیل آخرالزمان یافت می شود، برای مثال: به عنوان توهین به یهودیانی که به دلیل احترام به قانونی که آنها را از خوردن گوشت خوک منع می کرد، کشته شدند. در عهد جدید دروغین، مصرف گوشت خوک مجاز است (متی 15:11، اول تیموتائوس 4:2-6): متی 15:11 میگوید: «آنچه که به دهان میرود انسان را نجس نمیکند، بلکه آنچه از دهان بیرون میآید انسان را نجس میکند.» شما همان پیام را در یکی از اناجیل که در کتاب مقدس نیست خواهید یافت: انجیل توماس 14: هنگامی که وارد هر کشوری می شوید و در حومه آن سفر می کنید، اگر مورد استقبال قرار گرفتید، هر چه به شما پیشنهاد می شود بخورید. آنچه به دهانت می رود تو را نجس نمی کند، اما آنچه از دهانت بیرون می آید تو را نجس می کند. این آیات کتاب مقدس نیز همان چیزی است که متی 15:11 نشان می دهد. رومیان 14:14 من می دانم و در خداوند عیسی متقاعد شده ام که هیچ چیز به خودی خود نجس نیست. اما برای کسی که چیزی را نجس میداند، برای او نجس است. تیطس 1: 15 برای پاکان همه چیز پاک است، اما برای آنها که نجس و بی ایمان هستند هیچ چیز پاک نیست. اما هم ذهن و هم وجدان آنها آلوده است. همه چیز وحشتناک است زیرا روم با حیله گری یک مار عمل کرد، فریب در مکاشفه های واقعی مانند هشدار علیه تجرد گنجانده شده است: اول تیموتائوس 4: 2 به دلیل ریاکاری دروغگویان که وجدان خود را با آهن سوزان داغ کرده اند، 3 ازدواج را منع می کنند و مردم را به پرهیز از غذاهایی که خدا آفریده است برای کسانی که ایمان دارند و حقیقت را می شناسند با شکرگزاری آفریده است. 4زیرا هر چیزی که خدا آفریده نیکو است و هیچ چیز را رد نمیشود اگر با شکرگزاری پذیرفته شود، 5 زیرا با کلام خدا و دعا تقدیس میشود. ببینید آنهایی که با وجود شکنجه شدن توسط شاه آنتیوخوس چهارم اپیفانس، پادشاه زئوس پرست، از خوردن گوشت خوک خودداری کردند، به چه اعتقاد داشتند. ببینید چگونه الازار سالخورده به همراه هفت برادر و مادرشان به دلیل امتناع از خوردن گوشت خوک توسط آنتیوخوس پادشاه یونان به قتل رسیدند. آیا خدا به اندازه کافی ظالم بود که قانونی را که خودش وضع کرده بود که به موجب آن آن یهودیان وفادار جان خود را با ایمان تقدیم می کردند تا از طریق آن قربانی زندگی ابدی را دریافت کنند، لغو کرد؟ کسانی که آن شریعت را لغو کردند، نه عیسی بودند و نه شاگردان او. آنها رومی هایی بودند که خدایان یکسانی با یونانیان داشتند: مشتری (زئوس) کوپید (اروس)، مینروا (آتنا)، نپتون (پوزیدون)، رومی ها و یونانی ها هر دو از گوشت خوک و غذاهای دریایی لذت می بردند، اما یهودیان وفادار این غذاها را رد می کردند.
The birth and death of the fourth beast. The Greco-Roman alliance by the same gods. The Seleucid Empire. The Roman Empire, Bahira, Muhammad, Jesus and persecuted Judaism: Religion and the Romans. Extended version, #Deathpenalty” │ English │ #HLCUII
El nacimiento y la muerte de cuarta bestia. La alianza greco-romana por los mismos dioses. (Versión extendida)
El propósito de Dios no es el propósito de Roma. Las religiones de Roma conducen a sus propios intereses y no al favor de Dios.https://gabriels52.wordpress.com/wp-content/uploads/2025/04/arco-y-flecha.xlsx https://itwillbedotme.wordpress.com/wp-content/uploads/2025/03/idi24-d8a7d988-d985d8b1d8a7-d9bedb8cd8afd8a7-d8aed988d8a7d987d8af-daa9d8b1d8afd88c-d8b2d986-d8a8d8a7daa9d8b1d987-d8a8d987-d985d986-d8a7db8cd985d8a7d986-d8aed988d8a7d987d8af-d8a2d988d8b1.docx او مرا پیدا خواهد کرد، زن باکره به من ایمان خواهد آورد。 ( https://ellameencontrara.com – https://lavirgenmecreera.com – https://shewillfind.me ) این همان گندمی است که در کتاب مقدس، علفهای هرز رومی را نابود میکند: مکاشفه ۱۹:۱۱ سپس دیدم که آسمان گشوده شد، و اینک اسبی سفید، و کسی که بر آن سوار بود “”امین و راستگو”” نام داشت و با عدالت داوری کرده و جنگ میکند. مکاشفه ۱۹:۱۹ و دیدم که آن وحش و پادشاهان زمین و لشکرهایشان گرد هم آمدهاند تا با کسی که بر اسب نشسته و لشکر او بجنگند. مزمور ۲:۲-۴ “”پادشاهان زمین به پا خاستند، و فرمانروایان متحد شدند علیه خداوند و مسیح او، که گفتند: “”بندهایشان را بگسلیم و طنابهایشان را از خود بیندازیم.”” او که در آسمانها نشسته است، خواهد خندید؛ خداوند آنها را مسخره خواهد کرد.”” حال، کمی منطق ساده: اگر سوارکار برای عدالت میجنگد، اما وحش و پادشاهان زمین علیه او میجنگند، پس وحش و پادشاهان زمین ضد عدالت هستند. بنابراین، آنها نماد فریب دینهای دروغینی هستند که با آنها حکومت میکنند. فاحشه بزرگ بابل، یعنی کلیسای دروغینی که توسط روم ساخته شده است، خود را “”همسر مسیح مسحشده خداوند”” نامیده است. اما پیامبران دروغین این سازمان که بتها را میفروشند و کلمات چاپلوسانه پخش میکنند، اهداف مسیح خداوند و مقدسین واقعی را به اشتراک نمیگذارند، زیرا رهبران فاسد راه بتپرستی، تجرد یا قانونیسازی ازدواجهای ناپاک در ازای پول را برگزیدهاند. مقر مذهبی آنها پر از بتها است، از جمله کتابهای مقدس دروغین که در برابر آنها تعظیم میکنند: اشعیا ۲:۸-۱۱ ۸ سرزمین آنها پر از بتها است، و آنها در برابر کار دستان خود و آنچه انگشتانشان ساخته است، تعظیم میکنند. ۹ پس انسان تحقیر خواهد شد، و مردم پست خواهند شد؛ پس آنها را عفو نکن! ۱۰ به صخرهها برو، خود را در خاک پنهان کن، از حضور باشکوه خداوند و از جلال عظمت او بترس. ۱۱ غرور چشمان انسان فرو خواهد نشست، و تکبر مردان سرکوب خواهد شد؛ و فقط خداوند در آن روز سرافراز خواهد شد. امثال ۱۹:۱۴ خانه و ثروت از پدران به ارث میرسد، اما یک زن خردمند از جانب خداوند است. لاویان ۲۱:۱۴ کاهن خداوند نباید با بیوه، زن طلاقگرفته، زن ناپاک، یا زنی بدکاره ازدواج کند؛ او باید یک باکره از قوم خود را به همسری بگیرد. مکاشفه ۱:۶ و ما را پادشاهان و کاهنان برای خدای خود گردانید؛ جلال و قدرت تا ابد از آن او باد. اول قرنتیان ۱۱:۷ زن، جلال مرد است. در مکاشفه این که وحش و پادشاهان زمین با سوار اسب سفید و لشکر او جنگ می کنند به چه معناست؟ معنی روشن است، رهبران جهان دست در دست پیامبران دروغین هستند که به دلایل روشنی از جمله مسیحیت، اسلام و غیره، اشاعه دهندگان ادیان دروغین حاکم در میان پادشاهی های زمین هستند. همانطور که پیداست، فریب بخشی از کتب مقدس دروغینی است که این همدستان با برچسب «کتاب مجاز ادیان» از آن دفاع میکنند، اما تنها دینی که از آن دفاع میکنم عدالت است، از حق نیکان در فریب نیرنگهای دینی دفاع میکنم. مکاشفه 19:19 آنگاه وحش و پادشاهان زمین و لشکرهایشان را دیدم که دور هم جمع شده بودند تا با سوار بر اسب و لشکر او جنگ کنند.
Un duro golpe de realidad es a “Babilonia” la “resurrección” de los justos, que es a su vez la reencarnación de Israel en el tercer milenio: La verdad no destruye a todos, la verdad no duele a todos, la verdad no incomoda a todos: Israel, la verdad, nada más que la verdad, la verdad que duele, la verdad que incomoda, verdades que duelen, verdades que atormentan, verdades que destruyen.این داستان من است: خوزه، جوانی که در تعالیم کاتولیک پرورش یافته بود، مجموعهای از وقایع را تجربه کرد که با روابط پیچیده و دستکاریها مشخص میشدند. در 19 سالگی با مونیکا، زنی مالک و حسود، رابطه برقرار کرد. اگرچه خوزه احساس می کرد که باید به این رابطه پایان دهد، اما تربیت مذهبی او باعث شد که سعی کند او را با عشق تغییر دهد. با این حال، حسادت مونیکا به ویژه نسبت به ساندرا، یکی از همکلاسی هایش که در حال پیشرفت بر روی خوزه بود، تشدید شد. ساندرا در سال 1995 با تماس های تلفنی ناشناس شروع به آزار و اذیت او کرد که در آن او با صفحه کلید صدا می کرد و تلفن را قطع کرد.
در یکی از آن مواقع، پس از اینکه خوزه در آخرین تماس با عصبانیت پرسید: “”تو کی هستی؟”” او در یکی از آن موقعیتها، فاش کرد که او همان کسی است که تماس میگیرد. در آن زمان، مونیکا که به ساندرا وسواس داشت، خوزه را تهدید کرد که به ساندرا آسیب میرساند و این باعث شد خوزه از ساندرا محافظت کند و رابطهاش با مونیکا را علیرغم میلش به پایان دادن، ادامه دهد.
سرانجام در سال 1996 خوزه از مونیکا جدا شد و تصمیم گرفت به ساندرا نزدیک شود که در ابتدا به او علاقه نشان داده بود. وقتی ژوزه سعی کرد در مورد احساساتش با او صحبت کند، ساندرا به او اجازه توضیح نداد، با کلمات توهین آمیز با او رفتار کرد و او دلیل را متوجه نشد. خوزه تصمیم گرفت از خود فاصله بگیرد، اما در سال 1997 او معتقد بود که فرصت دارد با ساندرا صحبت کند، به این امید که او تغییر نگرش خود را توضیح دهد و بتواند احساساتی را که ساندرا سکوت کرده بود به اشتراک بگذارد. در روز تولدش در ماه جولای، همانطور که یک سال پیش وقتی هنوز دوست بودند وعده داده بود، با او تماس گرفت—چیزی که در سال ۱۹۹۶ نمیتوانست انجام دهد زیرا با مونیکا بود. در آن زمان، او معتقد بود که وعدهها هرگز نباید شکسته شوند (متی ۵:۳۴-۳۷)، اما اکنون درک میکند که برخی وعدهها و سوگندها را میتوان بازنگری کرد اگر به اشتباه داده شده باشند یا اگر شخص دیگر شایستگی آن را نداشته باشد. هنگامی که تبریکش را تمام کرد و داشت تماس را قطع میکرد، ساندرا با ناامیدی التماس کرد: «صبر کن، صبر کن، میتوانیم همدیگر را ببینیم؟» این باعث شد او فکر کند که شاید ساندرا نظرش را تغییر داده و بالاخره دلیل تغییر رفتارش را توضیح خواهد داد، و این فرصت را به او میدهد که احساساتی را که تا آن لحظه در دل نگه داشته بود، بیان کند. با این حال، ساندرا هرگز به او پاسخهای روشنی نداد و با نگرشهای طفرهآمیز و معکوسکننده، فتنه را حفظ کرد.
در مواجهه با این نگرش، خوزه تصمیم گرفت دیگر به دنبال او نباشد. از آن زمان بود که مزاحمت های تلفنی مداوم شروع شد. تماس ها از همان الگوی سال 1995 پیروی کردند و این بار به خانه مادربزرگ پدری او، جایی که خوزه زندگی می کرد، هدایت شد. او متقاعد شده بود که این ساندرا است، زیرا خوزه اخیرا شماره خود را به ساندرا داده بود. این تماس ها مستمر، صبح، بعدازظهر، شب و صبح زود بود و ماه ها ادامه داشت. وقتی یکی از اعضای خانواده پاسخ داد، تلفن را قطع نکردند، اما وقتی خوزه پاسخ داد، صدای کلیک کلیدها قبل از قطع کردن شنیده میشد.
خوزه از عمه خود، صاحب خط تلفن، خواست تا ثبت تماس های دریافتی از شرکت تلفن را درخواست کند. او قصد داشت از این اطلاعات به عنوان مدرکی برای تماس با خانواده ساندرا استفاده کند و نگرانی خود را در مورد آنچه که او با این رفتار تلاش می کرد به دست آورد، ابراز کند. با این حال، عمه او بحث او را کم اهمیت جلوه داد و از کمک خودداری کرد. عجیب این بود که هیچ کس در خانه، نه عمه و نه مادربزرگ پدریاش، از این واقعیت که این تماسها نیز در صبح زود رخ داده بود، خشمگین نبودند و آنها به خود زحمت ندادند که چگونه جلوی آنها را بگیرند یا شخص مسئول را شناسایی کنند.
این ماجرا ظاهری عجیب داشت، گویی شکنجهای سازمانیافته بود. حتی زمانی که خوسه از عمهاش خواست شبها کابل تلفن را جدا کند تا بتواند بخوابد، او امتناع کرد و استدلال کرد که یکی از پسرانش که در ایتالیا زندگی میکند، ممکن است هر لحظه تماس بگیرد (با توجه به تفاوت زمانی شش ساعته بین دو کشور). چیزی که این وضعیت را حتی عجیبتر میکرد، وسواس مونیکا نسبت به ساندرا بود، در حالی که آنها حتی یکدیگر را نمیشناختند. مونیکا در موسسهای که خوسه و ساندرا ثبت نام کرده بودند، تحصیل نمیکرد، اما از زمانی که پوشهای حاوی یک پروژه گروهی از خوسه را برداشت، شروع به حسادت به ساندرا کرد. در آن پوشه نام دو زن، از جمله ساندرا، نوشته شده بود، اما به دلایلی نامعلوم، مونیکا فقط روی نام ساندرا تمرکز کرد.
The day I almost committed suicide on the Villena Bridge (Miraflores, Lima) because of religious persecution and the side effects of the drugs I was forced to consume: Year 2001, age: 26 years.
Los arcontes dijeron: “Sois para siempre nuestros esclavos, porque todos los caminos conducen a Roma”.اگرچه خوزه در ابتدا تماس های تلفنی ساندرا را نادیده می گرفت، اما به مرور زمان او را تسلیم کرد و دوباره با ساندرا تماس گرفت، تحت تأثیر آموزه های کتاب مقدس که توصیه می کرد برای کسانی که او را آزار می دادند دعا کند. با این حال، ساندرا او را از نظر عاطفی دستکاری کرد و به طور متناوب بین توهین و درخواست از او برای ادامه یافتن او استفاده کرد. پس از ماه ها از این چرخه، خوزه متوجه شد که همه اینها یک تله است. ساندرا به دروغ او را به آزار و اذیت جنسی متهم کرد و گویی این به اندازه کافی بد نبود، ساندرا چند تبهکار را فرستاد تا خوزه را کتک بزنند. آن سهشنبه، ژوزه هیچ چیزی نمیدانست. اما در همان لحظه، ساندرا از قبل کمینی را که برایش ترتیب داده بود، آماده کرده بود.
چند روز قبل، ژوزه این وضعیت را برای دوستش یوهان تعریف کرده بود. یوهان نیز رفتارهای ساندرا را عجیب دانسته و حتی فکر کرده بود که شاید این رفتارها به دلیل طلسمی باشد که مونیکا انجام داده است.
آن شب، ژوزه به محله قدیمیاش که در سال ۱۹۹۵ در آن زندگی میکرد، رفت و در آنجا با یوهان ملاقات کرد. در میان گفتوگو، یوهان به ژوزه پیشنهاد داد که ساندرا را کاملاً فراموش کند و با هم به یک کلوب شبانه بروند و دختران جدیدی را بشناسند.
“”شاید دختری را پیدا کنی که باعث شود او را فراموش کنی.””
ژوزه این ایده را پسندید و هر دو سوار اتوبوسی شدند که به مرکز لیما میرفت.
مسیر اتوبوس از مقابل مؤسسه IDAT میگذشت. ژوزه ناگهان چیزی را به یاد آورد.
“”آه، راست میگویی! من شنبهها اینجا کلاس دارم و هنوز شهریه را پرداخت نکردهام!””
او این شهریه را از پولی که پس از فروش رایانهاش به دست آورده بود و همچنین از کار کوتاهمدتی که در یک انبار انجام داده بود، پرداخت میکرد. اما در آنجا، کارگران را روزی ۱۶ ساعت کار میکشیدند، درحالیکه فقط ۱۲ ساعت را ثبت میکردند. بدتر از آن، اگر کسی قبل از یک هفته استعفا میداد، هیچ حقوقی به او پرداخت نمیشد. به همین دلیل ژوزه مجبور به ترک آن کار شد.
ژوزه به یوهان رو کرد و گفت:
“”من اینجا شنبهها کلاس دارم. حالا که اینجاییم، بگذار شهریه را پرداخت کنم و بعد به کلوب شبانه برویم.””
اما به محض این که ژوزه از اتوبوس پیاده شد، صحنهای غیرمنتظره را دید. ساندرا در گوشه مؤسسه ایستاده بود!
با تعجب به یوهان گفت:
“”یوهان، نگاه کن! ساندرا آنجاست! باورم نمیشود! چه تصادفی! این همان دختری است که دربارهاش به تو گفتم، همان کسی که رفتار عجیبی دارد. اینجا منتظر باش، میخواهم از او بپرسم که آیا نامههایی را که برایش فرستادهام، دریافت کرده یا نه. میخواهم بفهمم چرا اینگونه رفتار میکند و علت تماسهای مداومش را بداند.””
یوهان منتظر ماند و ژوزه به سمت ساندرا رفت و از او پرسید:
“”ساندرا، نامههایم را خواندی؟ حالا میتوانی به من بگویی که چه اتفاقی افتاده است؟””
اما ژوزه هنوز صحبتش را تمام نکرده بود که ساندرا دستش را بلند کرد و با اشارهای نامحسوس علامتی داد.
و درست مثل اینکه همهچیز از قبل برنامهریزی شده بود، سه مرد از نقاط مختلف ظاهر شدند. یکی در وسط خیابان، یکی پشت سر ساندرا و دیگری پشت سر ژوزه!
مردی که پشت ساندرا بود، با لحنی خشن جلو آمد و گفت:
“”پس تو همان کسی هستی که دخترعمهام را اذیت میکنی؟””
ژوزه با حیرت پاسخ داد:
“”چی؟ من او را اذیت میکنم؟ برعکس، این اوست که مدام مرا تماس میگیرد! اگر نامهام را بخوانی، میبینی که فقط میخواستم پاسخی برای تماسهای عجیبش پیدا کنم!””
اما قبل از این که بتواند بیشتر توضیح دهد، مردی که پشت سرش بود، گردنش را گرفت و او را به زمین انداخت. سپس آن مرد و مردی که ادعا میکرد پسرعموی ساندرا است، شروع به لگد زدن به او کردند. مرد سوم نیز جیبهای ژوزه را گشت.
سه نفر علیه یک نفر که روی زمین افتاده بود!
خوشبختانه، یوهان وارد درگیری شد و به ژوزه فرصت داد تا از زمین بلند شود. اما مرد سوم شروع به برداشتن سنگ کرد و آنها را به سمت ژوزه و یوهان پرتاب کرد!
در همان لحظه، یک پلیس راهنمایی و رانندگی وارد شد و درگیری را متوقف کرد. او به ساندرا گفت:
“”اگر او تو را اذیت میکند، پس به طور رسمی شکایت کن.””
ساندرا با اضطراب از آنجا فرار کرد، چون میدانست که دروغش آشکار خواهد شد.
ژوزه، که از این خیانت شوکه شده بود، میخواست ساندرا را به خاطر آزارهایش گزارش دهد، اما چون هیچ مدرکی نداشت، این کار را نکرد. اما چیزی که او را بیش از همه حیرتزده کرد، حمله نبود، بلکه سؤالی بود که در ذهنش تکرار میشد:
“”ساندرا چطور میدانست که من اینجا خواهم بود؟””
چون او فقط شنبهها صبح به آن مؤسسه میرفت و حضور او در آن شب کاملاً تصادفی بود!
هرچه بیشتر به این راز فکر میکرد، احساس ترس بیشتری میکرد.
“”ساندرا یک دختر عادی نیست… شاید او یک جادوگر است و قدرتهایی فراطبیعی دارد!””
این وقایع اثر عمیقی بر خوزه گذاشت که به دنبال عدالت و افشای کسانی است که او را دستکاری کردند. علاوه بر این، او به دنبال از بین بردن توصیه های موجود در کتاب مقدس است، مانند: برای کسانی که به شما توهین می کنند دعا کنید، زیرا با پیروی از آن توصیه، در دام ساندرا افتاد.
شهادت خوزه █
من، خوسه کارلوس گالیندو هینوستروزا، نویسندهٔ وبلاگهای زیر هستم:
https://lavirgenmecreera.com
https://ovni03.blogspot.com و وبلاگهای دیگر.
من در پرو متولد شدم. این عکس متعلق به من است و در سال ۱۹۹۷ گرفته شده است. در آن زمان ۲۲ ساله بودم و درگیر توطئههای ساندرا الیزابت، همکلاسی سابقم در مؤسسه IDAT، بودم. در آن دوران، از رفتارهایش سردرگم بودم (او به روشی بسیار پیچیده و طولانی مرا آزار داد که توضیح آن در این تصویر ممکن نیست، اما در بخش پایینی این وبلاگ: ovni03.blogspot.com و در این ویدیو:
Click to access ten-piedad-de-mi-yahve-mi-dios.pdf
این کاری است که در پایان سال 2005، زمانی که 30 ساله بودم، انجام دادم.
The day I almost committed suicide on the Villena Bridge (Miraflores, Lima) because of religious persecution and the side effects of the drugs I was forced to consume: Year 2001, age: 26 years.
.”
تعداد روزهای تصفیه: روز # 275 https://144k.xyz/2024/12/16/this-is-the-10th-day-pork-ingredient-of-wonton-filling-goodbye-chifa-no-more-pork-broth-in-mid-2017-after-researching-i-decided-not-to-eat-pork-anymore-but-just-the/
اینجا ثابت میکنم که توانایی منطقی بالایی دارم، نتایج من را جدی بگیرید. https://ntiend.me/wp-content/uploads/2024/12/math21-progam-code-in-turbo-pascal-bestiadn-dot-com.pdf
If s*7=31 then s=4.42


IDI02 Inglés – I thought someone was doing witchcraft on her, but the witch was her. These are my arguments.- The religion I defend is called justice (PDF █ DOCX)
IDI03 Italiano – Credevo che fosse stregata, ma la strega era lei. Ecco i miei argomenti. La religione che difendo si chiama giustizia (PDF █ DOCX)
IDI04 Francés – Je pensais qu’elle était ensorcelée, mais la sorcière c’était elle. Voici mes arguments. – La religion que je défends s’appelle la justice (PDF █ DOCX)
IDI05 Portugués – Eu pensei que ela estava sendo enfeitiçada, mas a bruxa era ela. Estes são meus argumentos. A religião que defendo chama-se justiça (PDF █ DOCX)
IDI06 Alemán – Ich dachte, sie wurde verzaubert, aber die Hexe war sie. Hier sind meine Argumente. Die Religion, die ich verteidige, heißt Gerechtigkeit (PDF █ DOCX)
IDI07 Polaco – Myślałem, że została zaczarowana, ale to ona była wiedźmą. Oto moje argumenty. Religia, której bronię, nazywa się sprawiedliwością (PDF █ DOCX)
IDI08 Ucraniano – Я думав, що її зачарували, але відьмою була вона. Ось мої аргументи. Релігія, яку я захищаю, називається справедливістю (PDF █ DOCX)
IDI09 Ruso – Я думал, что её околдовали, но ведьмой была она. Вот мои аргументы. Религия, которую я защищаю, называется справедливость (PDF █ DOCX)
IDI10 Neerlandés – Ik dacht dat ze betoverd werd, maar de heks was zij. Dit zijn mijn argumenten. De religie die ik verdedig heet gerechtigheid (PDF █ DOCX)
IDI44 Chino –我以为她被施了魔法,但女巫是她。这是我的论据。 我所捍卫的宗教是正义 (PDF █ DOCX)
IDI43 Japonés – 彼女が呪われていると思っていたが、魔女は彼女だった。これが私の論拠だ。 私が擁護する宗教は正義と呼ばれる (PDF █ DOCX)
IDI30 Coreano – 나는 그녀가 마법에 걸렸다고 생각했지만 마녀는 그녀였다. 이것이 나의 주장이다. 내가 옹호하는 종교는 정의라고 불린다 (PDF █ DOCX)
IDI23 Árabe –كنت أعتقد أنها مسحورة لكن الساحرة كانت هي. هذه هي أدلتي. الدين الذي أدافع عنه يسمى العدل (PDF █ DOCX)
IDI20 Turco – Onun büyülendiğini sanıyordum ama cadı oymuş. İşte benim kanıtlarım. Savunduğum dinin adı adalettir (PDF █ DOCX)
IDI24 Persa – فکر میکردم او طلسم شده اما جادوگر خودش بود. اینها دلایل من هستند. دینی که من از آن دفاع میکنم، عدالت نام دارد. (PDF █ DOCX)
IDI14 Indonesio – Saya pikir dia sedang disihir tapi penyihirnya adalah dia. Ini adalah argumen saya. Agama yang aku bela disebut keadilan (PDF █ DOCX)
IDI26 Bengalí – আমি ভেবেছিলাম তাকে জাদু করা হয়েছে কিন্তু জাদুকরী সে-ই ছিল. এগুলি আমার যুক্তি। আমি যে ধর্মকে রক্ষা করি তার নাম ন্যায়বিচার। (PDF █ DOCX)
IDI22 Urdu – میں نے سوچا کہ اس پر جادو کیا جا رہا ہے لیکن جادوگرنی وہی تھی. یہ ہیں میرے دلائل۔ (پی ڈی ایف فائل میں جس مذہب کا دفاع کرتا ہوں اسے انصاف کہتے ہیں۔ (PDF █ DOCX)
IDI31 Filipino – Akala ko ay siya ang ginagayuma pero ang bruha pala ay siya mismo. Ito ang aking mga argumento. Ang relihiyong aking ipinagtatanggol ay tinatawag na hustisya (PDF █ DOCX)
IDI32 Vietnamita – Tôi tưởng cô ấy bị yểm bùa nhưng phù thủy chính là cô ấy. Đây là những lập luận của tôi. Tôn giáo mà tôi bảo vệ được gọi là công lý (PDF █ DOCX)
IDI45 Hindi – मैंने सोचा कि उस पर जादू किया जा रहा है लेकिन असली जादूगरनी वही थी. ये रहे मेरे तर्क। मैं जिस धर्म का बचाव करता हूँ उसे न्याय कहते हैं (PDF █ DOCX)
IDI54 Suajili – Nilidhani alikuwa akirogwa lakini mchawi alikuwa yeye. Hizi ni hoja zangu. Dini ninayoitetea inaitwa haki (PDF █ DOCX)
IDI11 Rumano –Credeam că este vrăjită dar vrăjitoarea era ea. Acestea sunt argumentele mele. Religia pe care o apăr se numește dreptate (PDF █ DOCX)
=




Con solo ver a Gabriel recibir la espada, las serpientes ardieron. https://ellameencontrara.com/2025/06/20/con-solo-ver-a-gabriel-recibir-la-espada-las-serpientes-ardieron/

- Peace is not born of force: Peace is born of justice. https://neveraging.one/2025/06/22/peace-is-not-born-of-force-peace-is-born-of-justice/
ChatGPT said to me: You face a serpent. You didn’t arm yourself. It was given to you. https://neveraging.one/2025/06/21/chatgpt-said-to-me-you-face-a-serpent-you-didnt-arm-yourself-it-was-given-to-you/

The snake does not want to die Bot, fights against the eagle, it is a mutual war, but in the end: Roasted snake as a pleasing sacrifice to the Lord. https://shewillfind.me/2025/06/21/the-snake-does-not-want-to-die-bot-fights-against-the-eagle-it-is-a-mutual-war-but-in-the-end-roasted-snake-as-a-pleasing-sacrifice-to-the-lord/





































